سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

12 ارديبهشت 1404 04/11/1446 2025 May 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7630852
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 11   تعداد بازدید: 3836 تاریخ اضافه: 2010-02-27

زندگینامه‌ی امام علی ابن حزم (384 - 456 هـ)

امامی که مستقل بود، اقیانوسی بی کران و صاحب مهارت ها و آگاهی های بسیار ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن معدان بن سفیان بن یزید فارسی الاصل, سپس اندلسی، قرطبی و یزیدی غلام امیر یزید بن ابوسفیان بن حرب اموی -رضی الله عنه- معروف به یزید الخیر. نائب امیرالمؤمنین ابوحفص در دمشق، فقیهی حافظ، متکلم و ادیب و وزیری ظاهری. نخستین کسی از صحابه که وارد اندلس شد حاکم اندلس، عبدالرحمن بن معاویه بن هشام؛ معروف به داخل بود .

ابومحمد در سال سیصد و هشتاد و چهار هجری قمری در شهر قرطبه متولد شد.

او در یک زندگی پر از نعمت و رفاه بزرگ شد. دارای هوش بسیار و ذهن فعالی بود و کتاب های ارزشمند بسیاری نوشت. پدرش از بزرگان اهل قرطبه بود و در در دولت عامری سمت وزارت را به عهده داشت. ابومحمد نیز در همان جوانی به وزارت منصوب گشت. در همان ابتدا در ادبیات و اخبار گذشتگان و شعر، در منطق و اجزاء فلسفه به استادی رسید و تاثیری بر وی نهاد، که ایکاش از شر آن در امان می ماند. این علم وی را در نگارش کتاب هایی مساعدت کرد که در آن رویکرد قابل توجهی به علم منطق، که آن را بر دیگر علوم برتر می دانست، داشت. او علم منطق را در رأس علوم اسلامی می دانست و رنج های بسیاری را به خاطر آن متحمل گشت. در علوم نقلی تبحر فراوانی یافت، بطوریکه کسی مانند وی ماهر در آن یافت نمی شد و در فروع دین، و نه در اصول، بسیار در اندیشه ی ظاهری زیاده روی نمود.

می گویند: او ابتدا بر اساس فقه شافعی عمل می نمود و سپس اجتهادش او را به این اندیشه رسانید که بطور کامل قیاس را؛ چه آشکار و چه پنهان، نفی کند و تنها ظاهر نص و عموم کتاب و حدیث را قبول داشته باشد و معتقد به برائت اصلی و استصحاب حال باشد و در این زمینه کتاب های بسیار نوشت و بر این عقید مناظره ها نمود و درشت گویی و قلمفرسایی ها کرد و در ارتباط با امامان مذاهب ادب و احترام را کنار نهاد و درعوض به عبارات ناخوشایند و ناسزا و سخنان ناروا درباره ی ایشان پرداخت، کار به جایی کشید که دسته هایی از مسلمانان از نوشته های وی رویگرداندند و او را رها ساخته و از وی گریختند و زمانی مورد آزار قرار گرفت. برخی از علما به او توجه کرده و در کارهایش به قصد انتقاد و بهره بردن و گرفتن و نیز مواخذه نمودن جستجو و تحقیق نمودند و در آن مروارید گرانبهایی را یافتند که در پوسته ای بی ارزش پیچیده شده است. بنابراین گاه از آن به وجد می آمدند و گاه خرسند می گشتند و گاه از یکه تازی او به تنگ می آمدند. روی هم رفته کمال و توانایی اش مورد توجه بود. سخن هرکس را که می خواست می پذیرفت یا رها می نمود جز رسول خدا -صلى الله علیه وسلم.

در تمامی علوم دست می برد و تبحر کسب می نمود. در نقل احادیث مهارت بسیار داشت و در نظم و نثر یدطولایی داشت. انسانی دیندار و بسیار خیر بود و اهداف زیبایی در سر داشت و نوشته هایش مفید بود. علاقه ای به ریاست نداشت و در خانه می ماند و سرگرم علم و دانش می ماند. ما درباره ی او زیاده روی نمی کنیم، بزرگانی پیش از ما او را ستوده اند:

ابو حامد غزالی می گوید: درباره ی اسماء خداوند -تعالى- کتابی را یافتم که ابومحمد بن حزم اندلسی آن را نگاشته و نشانه ی قدررت بالای حفظ و حضور ذهن بسیار او است.

امام ابوالقاسم صاعد بن احمد می گوید: ابن حزم در بین همه ی اهالی اندلس علوم اسلامی را بیشتر در خود گردآورده بود و علوم سخنوری او وسیع تر از همگان بود و در علم بلاغت و شعر ذوق زیادی داشت و دارای شناخت فراوانی بر زندگینامه ها و اخبار گذشتگان بود. پسر او درباره ی چهارصد تالیف پدرش، ابومحمد، به من خبر داد که بالغ بر هشت هزار صفحه بود.

ابوعبدالله حمیدی می گفت ابن حزم حافظ حدیث و فقه بود و احکام را از کتاب و سنت استنباط می نمود، در انواع علوم خود را مشغول می داشت، به علم خویش عمل می کرد، کسی را مانند او ندیده ام که هوش، سرعت حفظ، تقوا و دینداری همه راباهم داشته باشد. در ادبیات و شعر شایستگی و ذوقی سرشار داشت، هرگز کسی را ندیده ام که مانند وی با چنان سرعتی بصورت فی البداهه شعر بسراید. شعرهای بسیاری دارد که آن ها را بر اساس حروف الفبا جمع کرده است.

ابوالقاسم صاعد می گوید: پدر وی ابوعمر یکی از وزرای منصور محمد بن ابوعامر و مدبر دولت مؤید بالله بن مستنصر مروانی بود و سپس وزارت مظفر و آنگاه ابومحمد وزارت مستظهر عبدالرحمن بن هشام را به عهده گرفت. بعد از مدتی از این شیوه دست کشید و به علوم شرعی روی آورد و به علم منطق توجه نمود و در آن مهارت یافت و سپس از آن هم روی برگرداند. - به عقیده ی من: وی تا وقتی که در درونش امور و انحرافاتی از سنت رشد ننمود از علم منطق روی برنگرداند.

او آن چنان به علوم اسلامی روی نمود که تا آن زمان در اندلس کسی به آن حد نرسیده بود.

یسع ابن حزم غافقی درباره ی ابومحمد چنین می گوید: محفوظات وی دریایی مواج و جویباری روان است که از دریای او گوهرهای حکمت بیرون آید و بر گذار آن گیاهان و درختان پربار در بهشت اراده و توانایی روییده است. دانش مسلمین را فراگرفته است و بر همه ی اهل دین سبقت گرفته است. کتاب "الملل والنحل" را به رشته ی تحریر درآورد. دورانی که ابن حزم دیندار نبود لباس ابریشم می پوشید و بر جایی جز تخت راضی نمی شد. به عنوان سفیر برگزیده شد و به نیکی از عهده ی آن برآمد و به قصد "بلنسیه" به راه افتاد که مظفر، یکی از بزرگان، در در آن جا بود. عمر بن واجب در مورد او برایم چنین نقل کرد: وقتی که ما نزد پدرم در بلنسیه بودیم و او دروس مذهبی می داد؛ ابومحمد بن حزم آن را شنیده و شگفت زده شد و از یکی از حاضران یک مسأله ی فقهی پرسید. به او پاسخ دادند ولی او بدان پاسخ اعتراض کرد و بعضی از حاضران به او گفتند: این علم در حیطه ی کاری تو نیست. او هم برخاست و به منزلش رفت و در آن جا خودش را حبس نمود و از گریستن بازنایستاد. پس از چند ماه وقتی به همانجا بازگشتیم و او به خوبی با آنان مناظره نمود و گفت: من دنباله ی حقیقت را می گیرم و اجتهاد کرده و به مذهب خاصی مقید نیستم.

آری،آنکه به درجه ی اجتهاد برسد و عده ای از ائمه نیز به این موضوع گواهی بدهند، تقلید برای وی جایز نیست، همچنان که فقیه تازه کار و فرد معمولی که قسمتی یا بخش زیادی از قرآن را حفظ نموده باشد به هیچ وجه حق اجتهاد ندارد، اگر هم بخواهد این کار را بکند چگونه اجتهاد می کند و چه خواهد گفت؟ براساس چه دلایلی؟ چگونه پرواز می کند درحالیکه هنوز پر در نیاورده است؟

بخش سوم آنکه: فقیه بسیار محتاط و دارای فهم والا و محدث که خلاصه ای از فروع و کتابی هم از قواعد اصول را آموخته و حفظ دارد، و نحو را خوانده و در کارهای حسنه مشارکت کرده و قرآن را حفظ نماید و درعین حال به تفسیر بپردازد و توان مناظره داشته باشد حائز رتبه ای از اجتهاد مقید شده است و دارای اهلیت بازنگری در دلایل ائمه را دارا می باشد و هرگاه درباره ی مسأله ای حقیقت برای وی روشن گشته نص آن برایش اثبات شده باشد و یکی از ائمه ی معروف مانند ابوحنیفه، مالک، ثوری، اوزاعی، شافعی، ابوعبید، احمد یا اسحاق بدان عمل نموده باشند. او نیز در این مورد پیرو حق بوده و دنباله رو رخصت ها نباشد و پارسایی پیشه کند؛ پس از آشکار شدن حجت ها و دلایل دیگر برای وی روا نیست که تقلید کند.

ولی چنانچه بیم آن داشته باشد که بعضی از فقها بر سر این حکم به نزاع پرداخته و داد و فریاد می نمایند آن را پنهان داشته و آن را بروز ندهد. ممکن است فرد به خودش مغرور شده و بخواهد ابراز وجود نماید و درنتیجه درچار مشکل شده و نیاتش را به امیال پنهانی خویش آغشته می کند. چه بسیار کسانی که به نام حق و حقیقت داد سخن داده اند و امر به معروف نموده اند ولی خداوند به خاطر آن که نیت نادرست و گرایش به برتری و ریاستی که داشته اند کسانی را بر ایشان مسلط ساخته تا آزارشان دهد. این همان بیماری پنهانی است که در درون جان فقها و ثروتمندانی که بذل و بخشش می کنند و صاحبان وقف ظاهر صلاح و همچنین به نهانگاه سینه ی سربازان و امرا و مجاهدان سرایت می نماید و آنان را می بینی که با دشمن روبرو می شوند و دو گروه باهم می ستیزند و در اندرون سینه هایشان کبر و اظهار شجاعت می خلد تا دیگران تعریف و تمجید شان کنند، و همچنین خودبینی و پوشیدن لباس های جامه های فاخر و زردوخت و کلاه خودهای آراسته و زره های آهنین بر تن های پر از تکبر و اسبان آزین بسته و گذشته از آن برهم زدن نماز، ستم بر رعیت و می خوارگی که می کنند، چگونه یاری و پشتیبانی می شوند؟ چگونه است که خوار و زبون نمی گردند؟

پروردگار! دین خویش را یاری رسان! و بندگانت را پیروز گردان!

آنکه علم را برای عمل بدان فراگیرد، دانشش وی را فروتن و شکسته می سازد و بر حال خویش می گرید. ولی آنکه علم را برای جایگاه خویش در مدرسه و افتا و فخر و ریا فراگیرد، خود را بی خرد جلوه داده و دوروی ورزیده است. مردم را ناچیز پنداشته و کبر و خودپسندی اش او را نابود کند و مردمان را دشمن خویش دارد. آری :"قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا" یعنی: « که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد. و هر که آلوده‏اش ساخت قطعا درباخت.» آنکه نفس خود را با گناهان و نافرمانی پروردگار بیالاید، نفس خویش را دشمن اصلی خود قرار داده است.

شیخ عزالدین بن عبدالسلام - یکی از مجتهدین- می گوید در میان کتاب های علمی اسلامی کتابی مانند "المحلى" نوشته ی ابن حزم و کتاب "المغنی" شیخ موفق الدین را ندیده ام.

به عقیده ی من سخن شیخ عزالدین کاملاً درست است. سومین کتاب "السنن الکبیر" نوشته ی بیهقی و چهارمین کتاب "التمهید" ابن عبدالبرمی باشد. بنابراین آنکس که این کتاب ها را گردآورد و از مفتیان بزرگ باشد و آن ها را پیوسته بخواند یک عالم راستین است.

ابن حزم تالیفات مهمی دارد که بزرگ ترین آن ها کتاب "الإیصال إلى فهم کتاب الخصال" حاوی پانزده هزار صفحه و کتاب "الخصال الحافظ لجمل شرائع الإسلام مشتمل بر دو جلد، کتاب "المجلى" درباره ی فقه یک جلد، کتاب "المحلى فی شرح المجلى بالحجج والآثار" هشت جلد، کتاب "حجة الوداع" محتوی یکصد و بیست صفحه، کتاب "قسمة الخمس فی الرد على إسماعیل القاضی" یک جلد، کتاب "الآثار التی ظاهرها التعارض ونفی التناقض عنها" حاوی یک هزار صفحه که البته آن را به پایان نرسانیده است، کتاب "الجامع فی صحیح الحدیث" بدون اسانید، کتاب "التلخیص والتخلیص فی المسائل النظریة"، کتاب "ما انفرد به مالک وأبو حنیفة والشافعی".

همچنین کتاب های "مختصر الموضح" ابوالحسن بن المغلس ظاهری یک جلد، کتاب "اختلاف الفقهاء الخمسة مالک , وأبی حنیفة , والشافعی , وأحمد , وداود"، کتاب "التصفح فی الفقه" یک جلد، کتاب "التبیین فی هل علم المصطفى أعیان المنافقین" مشتمل بر سه جزء، کتاب "الإملاء فی شرح الموطأ" حاوی یک هزار صفحه، کتاب "الإملاء فی قواعد الفقه" مشتمل بر یک هزار صفحه، کتاب "در القواعد فی فقه الظاهریة" شامل یک هزار صفحه، کتاب "الإجماع" شامل دو جلد، کتاب "الفرائض" یک جلد، کتاب "الرسالة البلقاء فی الرد على عبد الحق بن محمد الصقلی" دو جلد، کتاب "الإحکام لأصول الأحکام" دو جلد، کتاب "الفصل فی الملل والنحل" شامل دو جلد کتاب بزرگ، کتاب "الرد على من اعترض على الفصل" یک جلد، کتاب "الیقین فی نقض تمویه المعتذرین عن إبلیس وسائر المشرکین" یک جلد کتاب بزرگ، کتاب "الرد على ابن زکریا الرازی" حاوی یکصد صفحه، کتاب "الترشید فی الرد على کتاب "الفرید" لابن الراوندی فی اعتراضه على النبوات" یک جلد، کتاب "الرد على من کفر المتأولین من المسلمین" یک جلد، کتاب "مختصر فی علل الحدیث" یک جلد، کتاب "التقریب لحد المنطق بالألفاظ العامیة" یک جلد، کتاب "الاستجلاب" یک جلد، کتاب "نسب البربر" یک جلد، کتاب "نقط العروس" شامل یک جلد، و غیره ...

آثاری از ایشان که محدود به یک بخش می باشند: "مراقبة أحوال الإمام"، "من ترک الصلاة عمدا"، "رسالة المعارضة" , "قصر الصلاة" , "رسالة التأکید" , "ما وقع بین الظاهریة وأصحاب القیاس" , "فضائل الأندلس" "العتاب على أبی مروان الخولانی" , "رسالة فی معنى الفقه والزهد" , "مراتب العلماء وتوالیفهم" , "التلخیص فی أعمال العباد" , "الإظهار لما شنع به على الظاهریة" , "زجر الغاوی" دو جزء، "النبذ الکافیة" , "النکت الموجزة فی نفی الرأی والقیاس والتعلیل والتقلید" یک جلد کوچک، "الرسالة اللازمة لأولی الأمر" , "مختصر الملل والنحل" یک جلد، "الدرة فی ما یلزم المسلم" دو جزء، "مسألة فی الروح"، "الرد على إسماعیل الیهودی الذی ألف فی تناقض آیات" , "النصائح المنجیة"، "الرسالة الصُّمادحیة فی الوعد والوعید" , "مسألة الإیمان" , "مراتب العلوم" , "بیان غلط عثمان بن سعید الأعور فی المسند والمرسل" , "ترتیب سؤالات عثمان الدارمی لابن معین" , "عدد ما لکل صاحب فی مسند بقی" , "تسمیة شیوخ مالک" , "السیر والأخلاق" دو جزء، "بیان الفصاحة والبلاغة" , رسالة فی ذلک إلى ابن حفصون , "مسألة هل السواد لون أو لا" , "الحد والرسم" , "تسمیة الشعراء الوافدین على ابن أبی عامر" , "شیء فی العروض" , "مؤلف فی الظاء والضاد" , "التعقب على الأفلیلی فی شرحه لدیوان المتنبی" , "غزوات المنصور بن أبی عامر" , "تألیف فی الرد على أناجیل النصارى ".

ابن حزم کتاب "رسالة فی الطب النبوی" را نگشته است که در آن کتاب های خود درباره ی طب را نام برده است که از جمله ی آن ها موارد زیر می باشند: "مقالة العادة"، "مقالة فی شفاء الضد بالضد" , "شرح فصول بقراط" , وکتاب "بلغة الحکیم" , کتاب "حد الطب" و کتاب "اختصار کلام جالینوس فی الأمراض الحادة" , و کتاب"الأدویة المفردة" , "مقالة فی المحاکمة بین التمر والزبیب" , "مقالة فی النخل" و برخی دیگر از کتاب هایی از این دست. او به خاطر درشت گویی در مورد علما دچار رنج های بسیار شده و از زادگاهش تبعید شد و در روستایی که ملک خود وی بود ساکن شد و مسائلی برایش پیش آمدند؛ گروهی از پیروان مذهب مالکی علیه وی برخاستند و بین او و ابوالولید باجی مناظرات و کشمکش هایی پدید آمد. ملوک آن ناحیه از وی بدشان می آمد. دولت نیز ابن حزم را دور ساخت و چندین جلد از کتاب هایش را سوزانید و به بیادیه ی لبله در آن دهکده نقل مکان نمود.

ابوالقاسم بن بشکوال حافظ در کتاب"الصلة" اش می گوید: قاضی صاعد بن احمد می گوید: ابن حزم به خط خویش بایم چنین نوشت: در بقرطبه و در کناره ی شرقی و اطراف منیه ی مغیره، قبل از برآمدن خورشید در آخرین لحظات شب چهارشنبه، آخرین روز رمضان سال سیصد و هشتاد و چهار و در برج عقرب، که مصادف با روز هفتم ماه نونیراست به دنیا آمدم.

صاعد می گوید: دستخطی از پسر وی، ابورافع به من رسید که در آن آمده بود که پدرش در شب یکشنبه، درحالیکه دو شب از ماه شعبان باقی مانده بود، و در سال چهارصد و پنجاه و پنج و در عمر هفتاد و یک سالگی دار فانی را وداع گفت. خداوند بر وی رحمت کند.


ترجمه: مسعود

منبع: سایت نوار اسلام

سایت نوار اسلام

IslamAge.com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان