سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

29 مهر 1404 28/04/1447 2025 Oct 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 8136999
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 11   تعداد بازدید: 5338 تاریخ اضافه: 2010-11-18

سلطان بایزید دوم (886 - 918 هـ)

بایزید دوم فرزند محمد فاتح، هشتمین خلیفه‌ی عثمانی است که در بین سالهای 1447 تا 1512میلادی زندگی می‌کرد. وی شعر سرودن را دوست می‌داشت و به آموزش خط عربی علاقه نشان می‌داد.

او که فرزند بزرگ خانواده‌ی محمد فاتح است در قرن نهم هجری به دنیا آمد، بایزید دوم در دوران پدرش بر مناطق «آماسیا» حکومت می‌کرد و پس از وفات پدرش، متولی امر سلطنت شد که در آن هنگام بر سر گرفتن حکومت با برادرش "جم" دچار نزاع شد.

سلطان بایزید همراه با شعر و ادب نشأت یافت. او فردی متفقه در علوم شرعی و علاقه‌مند به علم فلک بود.

درگیری بر سر قدرت

بایزید بزرگترین فرزند سلطان محمد فاتح بود. وی برادر دیگری به نام "جم" داشت که هنگام وفات پدرش در بروسه اقامت داشت، و توانست از سکان منطقه‌ی خویش اعتراف گرفته، و خود را سلطان آن‌جا معرفی کند.

جم از برادرش سلطان بایزید خواست تا مملکت عثمانی به دو قسمت آسیایی و اروپایی تقسیم شود، تا خودش بر سرزمین‌های آسیایی و سلطان بایزید بر قسمت اروپایی حکم‌رانی کند، ولی سلطان بایزید این پیشنهاد را به علت از هم پاشیدگی دولت و عدم وحدت، رد کرده، و بر یکی بودن دولت تاکید داشت. به همین خاطر لشکری بسیار بزرگ تدارک دید، و به سمت بروسه حرکت کرد. برادرش جم از آن منطقه فرار کرده، و به سلطان مملوکیان در مصر پناهنده شد. وی نیز او را اکرام کرده، و مایحتاج سفر حج را برای "جم" و خانواده‌اش فراهم نمود.

 جم پس از بازگشت از سفر حج، با بزرگان سرزمین آناتولی ارتباط بر قرار کرد، و سعی داشت آن‌ها را علیه بایزید بشوراند، ولی راه بجایی نبرد، و توفیقی کسب نکرد.

جم سپس به سوی "رودس" رفته و در آنجا به قدیس یوحنا پناهنده شد، ولی راهبان "رودس"  نیز تحت فشار بایزید او را در جزیره حبس کرده و از رفتن او به بیرون جلوگیری کردند. آن‌ها بدینوسیله امتیازات زیادی از سلطان بایزید می گرفتند. نهایتا در سال 900هـ جم به قتل رسانده شد، و برادرش بایزید به قتل او متهم گشت. با کشته شدن "جم" سلطان بایزید احساس راحتی کرده، و برای توسعه و پیشرفت حکومت خویش دست به کار شد.

موضع سلطان بایزید در برابر حکومت مملوکیان

در مرزهای شامی میان عثمانیان و مملوکیان نبردها و در گیری‌هایی رخ داد، ولی این جنگ‌ها زیاد دامنه‌دار نبود، بلکه هر کدام از دو طرف بیشتر به خاطر عدم اطمینان به یکدیگر وارد نبرد می‌شدند.

در سال 1491 هـ سلطان بایزید با فرستادن فرستاده‌گانی ویژه به سوی مملوکیان توانست پیمان صلحی را میان خود و مملوکیان برقرار سازد. در مقابل، دولت مملوکیان اسرای عثمانی را آزاد کرد. این صلح تا پایان دوران بایزید دوم باقی ماند. این سیاست مصالحت‌آمیز با مملوکیان، نشان دهنده‌ی تلاش سلطان بایزید دوم در ایجاد فضایی صلح آمیز با دیگر مسلمانان است.

سلطان بایزید دوم و دیپلماسی غربی‌ها

در دوران سلطان بایزید دوم، همچنان به شیوه‌ی آباء و اجداد عثمانیان، جهاد و فتوحات استمرار داشت، و دشمنان دریافتند که نمی‌توانند در مقابل مجاهدین دوام بیاورند مگر با مکر و حیله‌ای تازه؛ لذا به روشی جدیدی به نام روابط دیپلماتیک رو آوردند، تا خباثتشان را در لابه لای این روابط و سخنان بپوشانند. دشمنان در این فکر بودند که بتوانند از این طریق جامعه‌ی اسلامی را از درون ویران سازند.

زیر همین نام، اولین سفیر روس در سال (898 هـ برابر با 1492م) در دوران بایزید دوم به اسلامبول (استانبول) آمد. آمدن سفیر روسی در دوران "ایوان سوم"  و پس از وی، به جز ضرر و زیان، پیامد مثبتی برای مسلمانان نداشت. با باز شدن این درب (روابط دیپلماتیک) نقاط ضعف دولت عثمانی برای آنان هویدا گشت، و بر اسرار و مسائل پنهان آن‌ها اطلاع پیدا کردند، لذا با کسب این اطلاعات، سعی در ویران کردن جامعه‌ی اسلامی نمودند.

ایوان سوم در سال 886 هـ در عهد بایزید دوم، توانست امارت موسکو از دست مسلمین خارج سازد، ولی این به معنای ضعف بایزید دوم نبود، بلکه وی به سبب مشغول بودن به دشمنان اسلام در شبه جزیره‌ی آناتولی و اروپای شرقی، نتوانست جلوی این مساله را بگیرد.

موضع سلطان بایزید در برابر سقوط اندلس

تقسیم شدن مسلمانان اندلس به دولت‌های کوچک یکی از علت‌های اساسی سقوط اندلس به شمار می‌رود، و از سویی دیگر این دولت‌های کوچک علیه دیگر حکومت‌های مسلمان از اسپانیا یاری می‌جستند. اما از سویی دیگر در زمانی که مسلمان به فرقه‌ها و طوایف مختلفی تقسیم شده بودند، اسپانیا برای یکی کردن سرزمین خویش گامی اساسی برداشت، به ویژه پس از ازدواج ایزابل ملکه‌ی قشتاله با فردیناند پادشاه آراگون، که این سبب اتحاد میان آن دو شد.

اینجا بود که اسپانیای متحد، برای سقوط غرناطه و تصفیه‌ی مسلمانان در کل اسپانیا آماده‌ی نبرد گردید. در آن دوران دولت بنی احمر در غرناطه حکومت می‌کرد، که ابوعبدالله محمد از آخرین پادشاهان این دولت به شمار می‌آید که در طی سال‌های (1482 - 1492م) بر آن‌جا حکم می‌راند، این یعنی سقوط اندلس در سال 1492م به وقوع پیوست.

و اینچنین بود که آفتاب اسلام از سرزمین اندلس غروب کرد. حادثه‌ی دردناک سقوط اندلس، و رنج‌های مسلمانان آن سرزمین به دست نصاری در صفحات تاریخ ثبت گردیده است. در نتیجه‌ی سقوط غرناطه، و فشار مسیحیان بر مسلمانان و هتک مقدسات آنان، بسیاری از مسلمانان از آن سرزمین هجرت کردند و برخی از آنان از جمله "موریسکی‌ها" به مقاومت و قیام خویش علیه نصاری ادامه دادند، و سعی بر این داشتند تا دین و آیین خویش را در آن سرزمین حفظ کنند، ولی نصاری نه تنها به آن‌ها آزادی دینی ندادند، بلکه با تهدید و زور شمشیر آن‌ها را مجبور به تغییر دینشان کردند، و یا به قتل رساندند.

مسلمانان اندلس در طی این دوران سخت از سلطان بایزید دوم طلب کمک نظامی کردند، گر چه آنان چهارده سال پیش از سقوط اندلس در دوران محمد فاتح نیز با فرستادن سفیر به استانبول، سلطان فاتح را از اوضاع نابسامان اندلس با خبر ساختند. آنان در نامه‌ی خویش با قصیده‌ای دلخراش سختی‌ها و مشقت اندلسیان را چنین به سلطان بایزید دوم یاد آور شدند:

سلام عليكم من عبيد تخلفوا / بأندلس بالغرب في أرض غربة

أحاط بهم بحرٌ من الردم زاخر / وبحرٌ عميق ذو ظلام ولجة

سلام عليكم من عبيد أصابهم / مصاب عظيم يالها من مصيبة

سلام عليكم من شيوخ تمزقت / شيوخهم بالنتف من بعد عزة

سلام عليكم من وجوه تكشفت / على جملة الأعلاج من بعدة سترة

سلام عليكم من بنات عوائق / يسوقهم اللباط قهراً لخلوة

سلام عليكم من عجائز أكرهت / على أكل خنزير ولحم جيفة

حال شاید جای سؤال باشد، که چرا سلاطین عثمانی همچون محمد فاتح و بایزید دوم که در اوج قدرت بودند، برای جلوگیری از سقوط اندلس اقدامی جدی انجام ندادند؟ چرا هنگامی که مسلمانان اندلس از بایزید دوم درخواست کمک کردند، برای آن‌ها کمکی صورت نگرفت؟

اگر ما نگاهی منصفانه به خلافت سلطان فاتح داشته باشیم درمی‌یابیم که اجابت این امر از سوی وی امری غیرممکن بود، چون وی با ائتلاف جدید صلیبیان مواجه بود که دشمنی عمیقی با عثمانی‌ها داشتند، به خصوص هنگامی که قسطنطنیه فتح شد بر دشمنی آنان افزوده شد، بنابراین سیاست سلطان محمد فاتح بر این بود که با ادامه دادن جهاد و افزودن بر فتوحات بتواند از قدرت صلیبیان بکاهد و در آینده‌ای نه چندان دور بر تمامی بلاد غرب تسلط یابد.

سلطان بایزید دوم نیز با مشکلات داخلی و خارجی زیادی مواجه بود؛ از جمله اینکه این دوره (سقوط اندلس) مصادف بود با نزاع و درگیری وی با برادرش جم بر سر قدرت (1481- 1495م).

جنگ با دولت مملوکیان در طی سال های (1485- 1491م) و همچنین جنگ با ترانسیلوانیا و مجارستان و ونیز نیز بر مشکلات خارجی افزوده بود. ائتلاف جدید صلیبیان از دیگر مشکلاتی بود که عثمانی‌ها در دوره‌ی بایزید دوم با آن مواجه بودند.

با وجود این شرایط و مشکلاتی که دولت عثمانی در این برهه از زمان با آن مواجه بود، باز هم سلطان بایزید در این امر سستی نورزید و در حد توان خویش برای کمک به مسلمانان اندلس اقدام نمود.

وی سفیری را نزد پاپ فرستاد، و به وی هشدار داد که اگر پادشاه قشتاله اصرار بر محاصره‌ی غرناطه و در تنگنا قرار دادن مسلمین داشته باشد، ما نیز همان برخورد را با مسیحیان قسطنطنیه و دیگر شهرها خواهیم داشت. وی در سال 1486م با فرستادن ناو جنگی به ساحل اسپانیا، به تخریب ساحل اسپانیا و ایتالیا پرداخت، و در نقل قافله‌ی مهاجران مسلمان و یهود به ترکیه نقش به سزایی ایفا کرد.

به شکل کلی سلطان بایزید توانست در جنگ دریایی بر ونیزی‌ها در خلیج لپانتو (در یونان) پیروز گشته، و در سال 1499م برابر با 905هـ بر شهر لپانتو و باستیلا سیطره یابد. در نتیجه‌ی این پیروزی، ونیزی‌ها از پاپ (الکساندر ششم) خواستند تا ائتلاف جدیدی ضد عثمانیان شکل گیرد، ولی بایزید توانست با ونیزی‌ها پیمان صلح بر قرار کند، و از پیامد ائتلاف جلوگیری به عمل آورد.

اهتمام سلطان بایزید دوم به عمران و فرهنگ

سلطان بایزید به ساخت مبانی عمومی و انجام کارهای خیر اهتمام می‌ورزید. وی در دوران خویش به ساخت مساجد و مدارس و بیمارستان‌ها و راه‌ها و پل‌ها و حمام‌ها و عمارت‌ها همت ورزید و به علما و مفتی دوران خویش حقوقی به مقدار ده هزار عثمانی در سال عطا کرد. همچنین وی برای مدرسان و شیوخ خانقاه‌ها نیز حقوق خوبی در نظر گرفته بود.

در دوره‌ی وی زلزله‌ی بزرگی قسطنطنیه را به لرزه در آورد، که بر اثر آن، خانه‌ها و مساجد و قصرهای زیادی ویران گشت. سلطان برای بازسازی شهر 15هزار کارگر را به کار گرفت.

وفات سلطان بایزید دوم

سلطان بایزید دوم نزدیک به سی و یک سال بر امپراتوری وسیع عثمانی حکومت کرد. وی  در 18 صفر سال 918هـ مصادف با 25 آوریل 1512م سلطنت را به فرزندش سلیم اول سپرد و خود نیز در همان سال وفات نمود؛ وی در آن هنگام  67 سال از زندگی خویش را گذرانده بود.

سلطان بایزید دوم دارای پنج فرزند بود که هر کدام بر یک بخش از سرزمین آناتولی حکم می‌راندند، و هر کدام در ولایت خویش آزادی کامل داشتند، که در میان آن‌ها سلطان سلیم از همه قوی‌تر و جسورتر بود.

سلطان بایزید در حالی که در مسیر رفتن به دیموتیقا بود وفات نمود؛ جنازه‌اش را به اسلامبول انتقال دادند و در کنار مسجد جامع شریف دفن نمودند.

شناسنامه‌ی هشتمین خلیفه‌ی عثمانی

نام كامل

سلطان بايزيد دوم بن محمد فاتح بن مراد بن محمد بن بايزيد بن مراد بن اورخان بن عثمان بن ارطغرل

ترتیب در خلافت

هشتم

تاريخ ميلاد

851هـ

دوران خلافت

(886-918هـ/1481-1512م)

تاريخ وفات

918هـ

خلیفه‌ی قبلی

سلطان محمد فاتح

خلیفه‌ی بعدی

سلطان سلیم اول

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com


مصادر و مراجع:

* الدولة العثمانیة- تألیف: دکتر علی محمد صلابی.

* الدولة العثمانية في التاريخ الإسلامي الحديث - تألیف: اسماعيل احمد ياغى

* سایت ويكيبيديا، سایت قصة الإسلام ، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت. سایت المعرفه

* تاريخ الدولة العلية العثمانية - تألیف: محمد فریک بک

* التاريخ الاسلامى، العهد العثمانى ، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الثالثة، 1411هـ/1991م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان