سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

12 ارديبهشت 1404 04/11/1446 2025 May 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7630631
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 2   تعداد بازدید: 7788 تاریخ اضافه: 2010-03-06

چگونگی تشکیل حکومت عباسیان

در این قسمت نگاه مختصری داریم به چگونگی تشکیل دولت عباسی، که مؤسس آن أبو العباس عبد الله بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب می‌باشد، سپس به طور مختصر در مورد اسباب قیام آنها و رمز موفقیت‌شان سخن خواهیم گفت و در مقالات بعدی سلسله خلفای عباسی را شرح خواهیم داد.

1- اصل و نسب خاندان عباسی:

الف) - عباس بن عبدالمطلب:

اصل و نسب عباسیان بر ‌می‌گردد به عباس بن عبدالمطلب بن هشام بن عبد مناف قرشی. او عموی رسول الله صلی الله علیه و سلم بود و در بین بنی هاشم از بالاترین جایگاه بر خوردار بود و در جاهلیت از بیشترین مال و ثروت بهره‌مند بود. وی پس از وفات ابوطالب ریاست ایشان را بر عهده داشت و پیش از اینکه اسلام بیاورد، در بیعت عقبه همراه با انصار شرکت کرد.

عباس در بدر همراه مشرکین بود و به دست مسلمانان اسیر شد و فدیه خود را پرداخت و در مقابل آن آزاد شده و به مکه باز گشت و در آنجا اسلام آورده و آن را مخفی نگه داشت تا اینکه قبل از فتح مکه به رسول الله صلی الله علیه و سلم ملحق شد. او در فتح مکه و غزوه‌ی حنین شرکت کرده و در رجب سال 32 هجری در مدینه وفات کرد و در بقیع دفن شد. احادیث زیادی در فضل و منزلت او وارد شده است و پیامبر صلی الله علیه و سلم او را ستوده است و گفته است «عباس از من و من از او هستم» و حب خود را نسبت به عباس ابراز می‌کرد. پس می‌توان گفت که عباس بن عبدالمطلب جد خلفای عباسی است و به همین جهت این دولت را به او نسبت می‌دهند.

ب) - عبدالله بن عباس:

عبدالله پسر عباس پسر عبدالمطلب پسر عموی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. او سه سال پیش از هجرت به دنیا آمد. به خاطر علم بسیار و فهم و درایت فراوان او از قرآن و سنت، لقب بحر الأمة یا ترجمان قرآن به او نسبت داده شده است.

پیامبر برای ابن عباس دعا کرد تا خداوند او را در دین فقیه گرداند و علم تأویل را به او عطا کند. ابن عباس در جمل و صفین به همراه علی رضی الله عنه شرکت کرد. بزرگان صحابه از جمله عمر رضی الله عنه به او احترام گذاشته و در مجالسی که فقط بزرگان صحابه در آن بودند، مجال حرف زدن و نطر دادن به او داده می‌شد. فضائل و مناقب او بسیار است که در این جا نمی‌گنجد، عباسیان با انتساب خود به جدشان عبدالله بن عباس در پیشبرد اهدافشان استفاده زیادی بردند.

ج ) - علی بن عبدالله بن عباس:

علی بن عبدالله در سالی که علی رضی الله عنه به شهادت رسید دیده به جهان گشود و از پدرش عباس و ابوهریره و ابن عمر و ابوسعید و دیگران حدیث روایت کرده است. وی شخصی عابد و بسیار نماز گزار بود و به همین خاطر، به او لقب سجاد دادند. او در تقوا و ورع و خوف از خداوند شخص کاملی بود. پدرش عبدالله او را وصیت کرد تا از مکه به شام نزد عبدالملک رود. هنگامی که پدرش وفات کرد به شام رفته و با عبدالملک انس گرفته و رفیق شد و فکر انتقال حکومت به بنی عباس در او به وجود آمد تا اینکه در دوران ولید بن عبدالملک، علی بن عبدالله بن عباس از آنها خواست تا خلافت را پس از او به فرزندش انتقال دهند.

هنگامی که ولید از موضوع اطلاع پیدا کرد او را از سرزمین شام بیرون رانده و به جای دیگری تبعید کرد، سپس در دوران سلیمان و عمر بن عبدالعزیز و هشام دوباره او را به دمشق راه دادند، به خصوص در دوره‌ی عمر بن عبدالعزیز که دستور داد تا هر نوع آزار و اذیت را از بنی هاشم دور کنند و این باعث شد تا در دوران هشام بن عبدالملک به علی بن عبدالله بن عباس آزادی بیشتر داده و او را در فعالیت‌های سیاسی دخالت دادند و از طمع او در خلافت غافل شدند.

علی بن عبدالله خلفا را به ضعف فکری و عدم توانایی در امور متهم می‌کرد و کم کم مقدمات انتقال حکم از بنی امیه به بنی عباس را فراهم می‌ساخت. برخی از مورخان بر این نظرند که علی بن عبدالله بن عباس اولین کسی است که تمنای خلافت بنی عباس کرد و فکر انتقال خلافت را در بین مردم به وجود آورد و آن را آشکار ساخت. او سر انجام در سال 118 هجری دار فانی را وداع گفت.

د ) - محمد بن علی بن عبدالله بن عباس:

او اولین کسی بود که ارکان و پایه‌های تشکیل دولت عباسیان را پایه‌ریزی کرد. او در بین برادرانش از آگاهی و بصیرت بالاتری برخوردار بود. محمد که نوه‌ی ابن عباس بود در مجالس و سخنرانی‌ها شعارها و اهداف خود را برای انتقال حکومت به بنی هاشم ابراز می‌کرد، او شخصی عابد و زاهد بود و از اهل علم به شمار می‌آمد و صاحب فکر و اندیشه بود. وی بلیغ و دارای منطقی بسیار قوی بود. وی سرانجام در سال 125 هجری وفات نمود.

 مورخان آغاز تغییر فکری و اجتماعی در جامعه را در محمد بن علی العباسی می‌دانند و او را نابغه و بسیار با استعداد معرفی کرده‌اند که توانست گام‌ها و نقشه‌ها را برای انتقال خلافت به بنی هاشم طراحی کند. برخی از علما بر این نظرند که دعوت به سوی تشکیل حکومت عباسی و تنظیم گام‌های اساسی، را سه نفر طراحی کردند که اولین نفر علی بن عبدالله بن عباس بود که بیش از بیست سال برای آن تلاش کرد و برای خراسان و عراق نمایندگان و دعوتگرانی مشخص کرد و پس از آن پسرش محمد بن علی و سپس ابراهیم پسر محمد این دعوت را انجام داد. از جانب نظری می‌توان گفت: که فکر بنیادی و اساسی برای تشکیل حکومت عباسیان را محمد بن علی العباسی طراحی کرده و فرزندان و برادرانش او در این امر یاری کردند.

2- ضعف خلافت امویان و تشکیل دولت عباسی:

در آغاز قرن دوم هجری یعنی از سال 100 هجری به بعد دعوت‌های سری عباسیان شکل گرفته و مجالس و صحبت‌ها برای دعوت عباسی در گوشه و کنار به وجود آمده بود و در عراق و خراسان و مناطق دیگر اشخاصی برای این امر مشخص شده بودند. از سوی دیگر مخالفت‌ها و نارضایتی‌های دیگری علیه امویان به وجود آمده بود که گامی مثبت برای بهتر شکل گرفتن دعوت عباسی تلقی می‌شود.

بنی عباس در این دعوت، مبادی و شعارهایی مطرح کردند، از جمله: دعوت به اصلاح امور و دعوت باز گشت به کتاب و سنت، را جزو شعارهای کلی خود قرار داده بودند و در کنار آن حوادث تلخ دوران بنی امیه مانند محاصره شدن کعبه و واقعه‌ی کشتار حره در مدینه‌ی منوره و شهادت حسین را به آن می‌افزودند.

اندک اندک دعوت بنی عباس در فکر و ذهن مردم جا گرفته بود و از خلافت بنی امیه خسته شده بودند و می‌خواستند حکومتی جدید و با اندیشه‌ای تازه را تجربه کنند؛ در شهرها، روستاها و بازارها حرف از دعوت عباسیان بود. بکیر بن ماهان از جمله کسانی بود که در امر انتشار این دعوت نقش کلیدی و مهمی را عهده‌دار بود و در خراسان نیز ابو مسلم خراسانی این دعوت را انتشار می‌داد. مورخان او را پایه‌گذار اصلی حکومت عباسی می‌دانند، او برای این دعوت با لشکر اموی وارد جنگ شد. از آن جایی که خراسان دورترین نقطه از خلافت امویان بود مکانی مناسب برای انقلاب و انتقال حکومت به عباسیان به حساب می‌آمد.

ابو مسلم خراسانی فرماندهی و رهبری خراسان در قیام علیه امویان را بر عهده داشت و همه‌ی این تحرکات در حالی بود که بنی امیه در اوج ضعف به سر می‌بردند و حکام اموی بر سر منصب خلافت با هم نزاع و در گیری داشتند؛ ولی باز هم خلفای اموی از این حرکت‌ها غافل نبودند و چندین بار با دستگیری افراد کلیدی در این دعوت سعی بر این داشتند تا دعوت عباسی را خاموش سازنند، اما ضعف آنها بیش از آن بود که بتوانند این حرکات را کاملا متوقف سازند.

دعوت بنی عباسی در خراسان روز به روز قدرت بیشتر می‌گرفت و توانستند بر آنجا تسلط پیدا کرده و نفوذ خود را به شام و بغداد بکشانند و سر انجام بر شام و جزیره نیز تسلط پیدا کرد ند و در سال 132 هجری مروان بن محمد، آخرین خلیفه‌ی بنی امیه در حالی که به سوی مصر فرار می کرد، لشکر عباسی او را دنبال کرده، تا اینکه او در روستایی به نام بوصیر یافتند و به قتل رساندند. در این سال دوران خلافت امویان پایان یافت و دوران جدید حکومت عباسی آغاز گردید.

3- اسباب قیام عباسیان و رمز موفقیت آنها:

بی رحمی بعضی از والیان بنی امیه امثال عبیدالله بن زیاد و حجاج بن یوسف سبب شد تا اندک اندک نارضایتی‌ها بالا گرفته و زمینه برای قیام علیه خلافت اموی فراهم شود. حوادثی همچون عاشورا و کشتار حره در مدینه‌ی منوره سببی بود تا بنی عباس برای قیام خود از آن استفاده کرده و حمایت آل بیت را به سوی خود جلب کنند و پس از آن کشته شدن زید بن علی بن حسین در کوفه و به دار آویختن او به موفقیت این قیام کمک بیشتری کرد.

دلایل موفقیت عباسیان در این قیام را می‌توان در چند چیز خلاصه کرد:

اولا: دعوت آنها به اصلاح و باز گشت به قرآن و سنت، و از سوی دیگر استفاده از میراث جدشان عبدالله بن عباس. عباسیان در دعوت خود از روش فقهی ابن عباس بهره‌ی بسیار بردند و از نوشته‌ها و آرای جدشان عبدالله برای تحکیم حکومت استفاده بردند.

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com


مراجع و مصادر:

1- الدعوة العباسية ودورها في نهاية الدولة الأموية - تألیف دکتر علی محمد صلابی

 2- سير أعلام النبلاء - تأليف: الذهبي - تحقيق شعيب الأرناؤوط

 3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی و سایت قصة الإسلام و سایت تاریخ الإسلام.

4- تاريخ الإسلام السياسي والديني والثقافي والاجتماعي - تألیف: دکتر حسن ابراهيم حسن

5- البدایة و النهایة - ابن کثیر

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان