سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

23 مهر 1403 10/04/1446 2024 Oct 14

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7264078
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 28   تعداد بازدید: 10087 تاریخ اضافه: 2012-03-04

علامهٔ مفسر اصولی، محمد امین شَنقیطی (۱۳۲۵- ۱۳۹۳هـ)

۱- نام و نسب:

وی محمد امین بن محمد مختار، بن عبدالقادر بن محمد بن احمد، نوح بن محمد بن سیدی احمد بن مختار از فرزندان طالب اوبک است که وی نیز از فرزندان کریر بن موافی بن یعقوب بن جاکن ابر، جد قبیلهٔ معروف به جکنیان است که نسبشان به حِمیَر بر می‌گردد.


۲- میلاد و تربیت:

شیخ ـ رحمه الله ـ به سال ۱۳۲۵ هجری قمری (۱۷ فوریهٔ ۱۹۰۵ میلادی) در آبادی‌ای به نام «تَنبَه» از توابع «کیفا» در موریتانی دیده به جهان گشود.

شیخ محمد امین یتیم بزرگ شد؛ پدر ایشان در حالی که وی هنوز کودک بود و جزء سی‌ام قرآن را می‌خواند دیده از جهان فرو بست و وی در خانهٔ دایی‌هایش که عموزادگان وی نیز بودند رشد یافت زیرا مادر وی دختر عموی پدرش بود. خانه‌ای که شیخ شنقیطی در آن رشد یافت از خانه‌های علم و فضل بود، جدای از فضای آن منطقه از «شَِنقیط» که مملو از علم و اهل علم و ادب و اهل ادب بود.

پدرش میزان قابل توجهی از ثروت و دام برای وی به ارث گذاشت و جز او فرزندی نداشت.

شیخ (رحمه الله) دربارهٔ دوران کودکی خود می‌گوید: «من به بازی بیش از درس تمایل داشتم تا آنکه حروف هجا را حفظ کردم و آموزگار شروع به آموزش حروف با حرکات به من نمود (ب، فتحه با، ب، کسره بی، ب ضمه بو) و به این ترتیب... به آن‌ها گفتم: همهٔ حروف همینطور هستند؟ گفتند: بله. گفتم: پس کافی است من می‌توانم همهٔ حروف را به همین صورت ادا کنم. گفتند: بخوان. من هم سه یا چهار حرف را به همین صورت تا آخر خواندم. دانستند که من قاعدهٔ حرکات را فهمیده‌ام و به همین اندازه کفایت کردند و مرا رها کردند. از آن پس خواندن برایم دوست‌داشتنی شد».

ایشان پس از پایان ده سالگی حفظ قرآن کریم را نزد دایی خود عبدالله بن محمد مختار بن ابراهیم بن احمد نوح به پایان رساند.


۳- طلب علم:

پس از حفظ قرآن، رسم مصحف عثمانی را نزد پسر دایی خود سیدی محمد بن احمد بن محمد مختار آموخت، چنانکه تجوید را بر اساس قرائت نافع به روایت وَرش از طریق ابویعقوب ازرق، و قرائت قالون را به روایت ابونشیط فرا گرفت و سند آن را تا رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به دست آورد، در حالی که تنها شانزده سال داشت.

همچنین در این اثنا به قرائت برخی از متون مختصر در فقه مذهب امام مالک مانند «رجز ابن عاشر» پرداخت و همینطور نزد همسر دایی خود ادبیات عرب را به همراه کتب اساسی نحو مانند اجرومیه به همراه برخی تمارین فرا گرفت. هچنین نزد ایشان انساب عرب و سیرهٔ نبوی و «نظم الغزوات» احمد بدوی شنقیطی که بالغ بر پانصد بیت است به همراه شرح آن توسط خواهرزادهٔ مولفِ آن و نظم «عمود النسب» از همان نویسنده که هزاران بیت می‌باشد به همراه شرح آن توسط خواهرزادهٔ مولف که «القدر المتعلق بالعدنانیین» نام دارد را آموخت.

وی همهٔ این علوم را در خانهٔ دایی‌های خود فراگرفت! و از دیگران نیز فقه مالکی را از مختصر خلیل و نحو را از الفیهٔ ابن مالک و دیگر کتب، و صرف و اصول و بلاغه و کمی حدیث و تفسیر آموخت.

وی همینطور علم منطق و آداب بحث و مناظره را از طریق مطالعه حاصل نمود.

شیخ (رحمه الله) دربارهٔ آغاز طلب علم خود می‌گوید: «پس از آنکه قرآن را حفظ کردم و رَسم عثمانی را آموختم و از همقطاران خود پیشی گرفتم مادر و دایی‌هایم اهمیت فراوانی به تعلیم من روا داشتند و عزم بر این نمودند که مرا برای تحصیل دیگر علوم و فنون بفرستند. مادرم دو شتر برای من آماده کرد که بر یکی کتاب‌ها و قلم‌هایم بود و بر دیگری خرجی و توشهٔ سفرم، و یک خدمتکار و چند گاو نیز به همراه من فرستاد و به سبب شادی و سروری که داشت و برای آنکه در طلب علم راغب شوم مَرکب مرا به بهترین وجه آماده ساخت و بهترین لباس‌ها را برایم گذاشت. اینگونه بود که راه طلب علم و تحصیل دانش را در پی گرفتم».


۴- همت وی در طلب علم:

شیخ شنقیطی (رحمه الله) در طلب علم از همت والایی برخوردار بود و هیچ مسالهٔ علمی را بدون درک کامل و فراگیر رها نمی‌کرد حتی اگر وقت و تلاش بسیاری را از وی می‌گرفت. با هم خاطره‌ای از شیخ را مرور می‌کنیم که نشانگر این ویژگی ایشان است. شیخ (رحمه الله) می‌گوید:

«برای قرائت درسم نزد شیخم آمدم؛ او نیز طبق روش خود درس را شرح داد، اما شرح او چنانکه عادت داشتم مرا قانع نکرد و تشنگیِ علمیِ مرا برطرف نساخت. از نزد او برخواستم در حالی که هنوز احساس می‌کردم نیاز به از بین بردن ابهام دارم. ظهر بود؛ کتاب‌ها و مراجع را برداشتم  و تا عصر به مطالعه پرداختم، اما نیازم برطرف نشد، برای همین تا مغرب ادامه دادم، اما باز هم کارم تمام نشد. خادمم کمی هیزم برایم روشن کرد تا همانند دیگر طلاب در زیر نور آن به مطالعه بپردازم. به مطالعه‌ام ادامه دادم و هر گاه خسته می‌شدم چای سبز می‌نوشیدم و خادمم در کنارم بود و آتش را روشن نگه می‌داشت تا آنکه صبح شد و من در همان جای خودم بودم و جز برای نماز فرض یا غذا از جایم برنمی‌خواستم تا آنکه خورشید بلند شد. آنگاه درسم به پایان رسید و آن ابهام برایم به طور کامل از بین رفت و آن درس را به مانند دیگر دروس واضح و قابل فهم یافتم..»

شیخ (رحمه الله) هنگامی که اشکالی در فهم درس برایش پیش می‌آمد چنین می‌کرد! به اضافهٔ شب‌بیداری‌هایی که برای پی‌گیری سخن شارحان کتابی که مشغول به مطالعهٔ آن بود تحمل می‌کرد تا آنکه به تمام اقوالی که در مورد یک مساله یا یک باب از علم گفته شده بود احاطه یابد.


۵- وُسعت اطلاعات و علم شیخ:

خداوند متعال هوش بسیار و حافظه‌ای نادر و همتی بلند به شیخ شنقیطی عطا کرده بود و وی همهٔ این موهبت‌ها را در تحصیل علم و جمع‌آوری علوم و فنون مختلف از جمله عقیده و تفسیر و حدیث و اصول و لغت صرف می‌نمود.

سخن وی در علم، توجه هر شنونده‌ای را به خود جلب می‌نمود تا آن جا که شنونده گمان می‌برد او همهٔ عمرش را فقط صرف همین یک علم نموده و جز آن در علم دیگری مهارت ندارد!

در این سخن هیچ مبالغه‌ای نیست؛ هر کس کتاب «الرحله» وی را مطالعه کند یا چیزی از سخنرانی‌ها و دروس وی را چه در مدینهٔ نبوی یا آنچه در سفرهای وی به همراه هیات دانشگاه اسلامی مدینه به کشورهای آفریقایی ضبط شده است، شنیده باشد، شاهد بر صحت این مدعا است.

وی (رحمه الله) بسیار راست گفته است آنجا که می‌گوید: «هیچ آیه‌ای در قرآن نیست مگر آنکه آن را به طور جداگانه مورد پژوهش قرار داده‌ام» و در جای دیگری می‌گوید: «در مورد هر آیه‌ای پیشینیان چیزی گفته باشند سخنشان نزد من هست!»

هنگامی که یکی از اشخاص به او گفت: «سلیمان الجمل ـ صاحب حاشیهٔ جمل بر تفسیر جلالین ـ چنین چیزی نگفته است» گفت: «به خداوند سوگند که من در کتاب خداوند از سلیمان الجمل آگاه‌ترم زیرا من مصحف را از اول تا پایان آن فراگرفته‌ام و هیچ آیه‌ای نمانده است مگر آنکه سخنان علما را دربارهٔ آن دنبال کرده‌ام و دانسته‌ام دربارهٔ آن چه گفته‌اند».

وی هزاران هزار از اشعار عرب و مثال‌های شعری را از بر داشت چنانکه بیشتر احادیث صحیحین و «الفیهٔ ابن مالک» و «مراقی السعود» و «الفیهٔ عراقی» و دیگر منظومه‌ها در سیرهٔ نبوی و غزوات و انساب و الفاظ متشابه قرآن و برخی از متون منظوم و منثور فقه را از حفظ داشت.


۶- عقیدهٔ وی:

از جمله امور بارزی که توجه شنوندهٔ دروس شیخ را به خود جلب می‌کند شدت اهمیت و تقریر عقیدهٔ اهل سنت و جماعت در همهٔ ابواب اعتقاد ـ به ویژه اسماء و صفات ـ توسط ایشان است. وی با عباراتی واضح بر اساس قواعدی راسخ و با آوردن ادلهٔ فراوان نقلی و عقلی به تقریر اعتقاد اهل سنت می‌پردازد تا آن جا که شنونده گمان می‌کند شیخ (رحمه الله) جز در این باب علم، باب دیگری را به خوبی نمی‌داند. با وجود آنکه شیخ بسیار به تقریر این مسائل می‌پرداخت و بسیار برای آن اقامهٔ دلیل می‌نمود اما باز از تکرار آن در هر مناسبتی خسته نمی‌شد. مثلا می‌بینیم که ایشان دربارهٔ اصول سه گانه‌ای که اعتقاد صحیح در مسالهٔ اسماء و صفات به آن بستگی دارد در هشت جایگاه از دروس ایشان که به ما رسیده است سخن گفته است. هینطور دربارهٔ موضوع قانون‌گذاری و حُکم بغَیر ما أنزَلَ الله (حکم راندن بر غیر آنچه خداوند نازل نموده است) و همینطور در هنگام بیان اختصاص علم غیب برای خداوند متعال. کما اینکه رد بر قدریه را در هفت جایگاه در کتاب‌های وی می‌یابیم. همچنین در هنگام گزارش مناظرهٔ میان اسفراینی و قاضی عبدالجبار در مورد تقدیر و در شش موضع در هنگام تقریر عقیدهٔ استواء و همینطور گفتگوی میان مرد بدوی و عمرو بن عبید دربارهٔ تقدیر و دیگر موارد مربوط به عقیده که بسیار در دروس مبارک ایشان تکرار می‌شود.

بیان و تقریر مسائل اعتقاد تنها به دروس علمی ایشان که در مسجد نبوی شریف برگزار می‌کردند محدود نیست بلکه آن را در کتاب‌های ایشان به ویژه «أضواء البیان» نیز می‌یابیم.[1]

چیرگی و توانایی شیخ تنها محدود به اعتقاد اهل سنت و جماعت نبود بلکه ایشان در شناخت مذاهب متکلمان و وجوه بُطلان آن نیز چیره بود و این به وضوح در آنچه در دروس و کتاب‌های خود تقریر نموده است، نمایان است. شیخ (رحمه الله) در هنگام تفسیر آیهٔ 54 سورهٔ اعراف {إِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ...} پس از تقریر اعتقاد صحیح در باب اسماء و صفات و بیان بطلان مذهب متکلمین در این مورد، می‌گوید:

«ما این را به شما می‌گوییم و مذهب سلف را در روشنای قرآن عظیم تقریر می‌کنیم، با وجود آنکه در علومی مانند کلام و منطق و آنچه هر طائفه به واسطهٔ آن برخی از صفات خداوند را نفی می‌کند پژوهشی بسیار داشته‌ایم و بر همهٔ ادله یا ترکیب آن‌ها که به واسطهٔ آن برخی از صفات نفی شده است اطلاع داریم و می‌دانیم چگونه این بطلان آمده و از چه وجهی وارد شده است و نام دلیلی که آن را رد می‌کند چیست، اما بیان چنین مواردی شایستهٔ این مجلس علم نیست؛ زیرا اینگونه مباحث را جز خواص مردم نمی‌شناسند. بنابراین پس از نگاهی طولانی در علم کلام و آنچه طوائف متکلمان به آن استدلال می‌کنند و ادله‌ای که هر گروه در رد دیگری بیان می‌کنند و قیاس‌های منطقی که به واسطهٔ آن برخی از صفات را نفی کرده‌اند و با شناختی که به وحی و همینطور علم کلام و پژوهش‌ها و مناظره‌ها داریم که چگونه این ادله را باطل می‌کند و اینکه اشتباه این طوائف از کجا آمده است، پس از همهٔ این‌ها به این نتیجه رسیدیم که سلامت و همهٔ خیر و نیکی در پیروی از نور این قرآن بزرگ و هدایت یافتن از این پیامبر بزرگوار است...»

در پایان این مبحث باید یادآور شد که شیخ (رحمه الله) چنین رسوخ علمی در این باب را در اواخر زندگی خود حاصل ننموده است بلکه می‌توان آن را در برخی از نوشته‌های قدیمی وی، پیش از استقرار در سرزمین حرام نیز یافت، برای مثال ایشان در کتاب خود «رحلة الحج إلی بیت الله الحرام» (سفر حج به خانهٔ خدا) در پاسخ به سوالی که از وی دربارهٔ مذهب اهل سنت در صفات شده بود به همان روشی که در پایان زندگی خود مذهب سلف را تقریر می‌نمود، پاسخ می‌دهد.


۷- مسئولیت‌ها و کارهایی که ایشان در سرزمین خود بر عهده داشتند:

شیخ (رحمه الله) تدریس و فتوا را در سرزمین خود عهده‌دار بود و همینطور به قضاوت نیز شهره بود. روش وی در قضاوت چنین بود که دو طرف دعوا هر دو رغبت خود را در قضاوت شیخ و قبول هر رایی که از سوی وی صادر می‌شد می‌نوشتند و سپس مدعی دعوای خود را می‌نوشت و پاسخ مدعی علیه نیز در پایین دعوای مدعی نوشته می‌شد، سپس شیخ حکم خود را به همراه دعوای مدعی و پاسخ مدعی علیه به یکی از مشایخ یا حکام می‌فرستاد تا مورد تایید و اجرا قرار گیرد.

وی در همه چیز به جز مسائل مربوط به قتل و حدود حکم صادر می‌کرد زیرا مسائل مربوط به قتل دارای قضای خاص خود بود و حاکم فرانسوی موریتانی در مورد جرایم قتل پس از محاکمه و مرافعه و پس از تایید قضیه و پایان فرجام‌خواهی، حکم به قصاص می‌نمود و سپس این حکم برای تایید بر دو عالِم از علمای موریتانی عرضه می‌شد که به این دو عالم هیات متخصص در قتل گفته می‌شد و شیخ شنقیطی (رحمه الله) یکی از این دو عضو این هیات بود.

شیخ (رحمه الله) از سرزمین خود خارج نشد مگر هنگامی که شهرت وی فراگیر شده بود و در میان عوام و خواص صاحب منزلت گردیده و یکی از شخصیت‌های برتر سرزمین خود بود.


۸- سفر به حج و ماندگاری در مدینهٔ نبوی و تاثیر آن بر ایشان از ناحیهٔ علمی:

علامه شنقیطی (رحمه الله)  در تاریخ هفتم جمادی الثانی سال ۱۳۶۷ هجری قمری به قصد حجِ خانهٔ خدا از راه زمینی عازم سرزمین حرام گردید. نیت وی این بود که پس از حج به سرزمین خود باز گردد. این سفر، سفری پربار از فوائد و مباحثات علمی با ارزشی بود که نشان دهندهٔ رسوخ علمی شیخ است و هر که سفرنامهٔ شیخ با نام «الرحلة إلی بیت الله الحرام» را بخواند به این حقیقت اقرار می‌کند.

پس از پایان مناسک حج ایشان به مدینه رفتند سپس قصد ماندگاری و استقرار در مدینه را نمودند. ایشان (رحمه الله) در این باره می‌گفت: «هیچ کاری بزرگتر از تفسیر کتاب خدا در مسجد رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نیست».

اقامت ایشان در شهر پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ تاثیر آشکاری در بالا رفتن اطلاع و گسترش دایرهٔ علمی وی داشت، زیرا در سرزمین خود ایشان (موریتانی) پژوهش و دراست وی تنها به فقه مالکی و لغت عرب و اصول و سیرت و تفسیر و منطق محدود بود و به سبب اکتفای مردم به مذهب امام مالک (رحمه الله) پژوهش در علم حدیث از اهمیت چندانی به مانند دیگر علوم برخوردار نبود.

هنگامی که شیخ (رحمه الله) تدریس در مسجد نبوی را آغاز کرد و با عموم مردم و خواص هم‌نشین شد، کسانی را از هر چهار مذهب یافت که در آن به بحث می‌پرداختند و در پی دلیل بودند. همچنین دریافت که تدریس و پژوهش در مسجد نبوی تنها به یک مذهب معین محدود نیست، بنابراین برای کسی که در چنین محیطی به تدریس می‌پردازد لازم است در مورد دیگر مذاهب نیز اطلاع داشته و به اقوال علما در مورد یک مساله واقف باشد، و همینطور نسبت به علوم کتاب و سنت آگاهی کافی داشته باشد. بنابراین علامه شنقیطی (رحمه الله) در راه تحصیل این علوم تلاش نمود و چیرگی وی در علوم پایه او را در این مهم یاری داد.

تاثیر این عامل را می‌توان به طور آشکار در کتاب وی «أضواء البَیان» در هنگام بررسی مسائل فقهی مشاهده کرد.


۹- وظایف و مسئولیت‌هایی که علامه شنقیطی پس از استقرار در سرزمین حرمین بر عهده گرفت:

۱- تفسیر قرآن کریم در مسجد نبوی: وی ـ چنانکه خود در یکی از دروسش می‌گوید ـ همهٔ تفسیر قرآن را در این دروس به پایان رساند سپس برای بار دیگر آن را آغاز کرد. اما بار دوم تفسیر ایشان به آخر نرسید و پیش از پایان سورهٔ توبه جان به جان آفرین تسلیم کرد.[2] آنچه از نوارهای ضبط شده در این مجالس به جای مانده است بر روی کاغذ پیاده شده و تحت عنوان «العذب النمير من مجالس الشنقيطي في التفسير» در پنج جلد به چاپ رسیده است.

۲- تدریس تفسیر در دارالعلوم در مدینهٔ نبوی از سال ۱۳۶۹ تا انتقال به ریاض در سال ۱۳۷۱ هجری قمری.

۳- تدریس تفسیر و اصول از سال ۱۳۷۱هجری قمری هنگامی که ادارهٔ معاهد و دانشکده‌ها در ریاض اقدام به تاسیس یک پژوهش‌کدهٔ علمی نمود. پس از آن، این اداره اقدام به تاسیس معاهد دیگر و دو دانشکدهٔ شریعت و یک دانشکدهٔ ادبیات عرب نمود. شیخ (رحمه الله) از جملهٔ کسانی بود که برای تدریس در این دانشکده‌ها برگزیده شده و به ریاض منتقل شد.

- تدریس برخی از تالیفات شیخ الاسلام ابن تیمیه (رحمه الله). شیخ شنقیطی علاوه بر دیگر دروس، درسی خاص از برخی کتاب‌های شیخ الاسلام ابن تیمیه برای مدرسان دانشکده‌ها برگزار می‌کرد که در مدت میان نماز مغرب و عشاء برگزار می‌شد.

ـ تدریس اصول در مسجد شیخ محمد ابراهیم (رحمه الله) برای طلاب بلندپایه.

ـ تدریس اصول برای برخی از شاگردان خاص در منزل ایشان. همچنانکه برای یک از طلاب خود شرحی از «مراقی السعود» را املا نمود.

۴- تدریس در دانشگاه اسلامی مدینهٔ منوره از سال ۱۳۸۱هجری قمری، هنگام افتتاح این دانشگاه در مدینه. شیخ از آن هنگام برای تدریس در این دانشگاه به مدینه منتقل شد. وی همچنین عضو مجلس موسسان این دانشگاه بود و همچنان تا وفات به تدریس در دانشگاه اسلامی مدینه ادامه داد. ایشان همینطور در این دانشگاه به تدریس آداب بحث و مناظره می‌پرداخت.

۵- سفر برای دعوت به سوی خداوند متعال در سال ۱۳۸۵هجری قمری. ایشان در راس هیاتی از سوی دانشگاه اسلامی مدینه به ده کشور آفریقایی سفر نمودند. این سفر از سودان آغاز و به موریتانی پایان یافت. سفر علمی ایشان سرشار از دروس و سخنرانی‌ها و دیدارهای علمی و پژوهش‌های سودمند بود. این سفر بیش از دو ماه ادامه داشت. سخنرانی‌های علمی شیخ در این سفر در چند نوار ضبط شده و سپس تحت عنوان «سفر به آفریقا» چاپ گردیده است.

۶- تدریس در دانشکدهٔ عالی قضاء از زمان افتتاح این دانشکده در سال ۱۳۸۶هجری قمری در ریاض. نظام تدریس در این دانشکده در آن زمان به این صورت بود که از استادان زائر استفاده می‌کرد و شیخ شنقیطی (رحمه الله) برای تدریس تفسیر و اصول به ریاض سفر می‌کرد.

۷- در تاریخ ۸/۷/۱۳۹۱ هجری قمری، «هیات کبار علما» (هیات علمای ارشد) از هفده عضو تشکیل شد که علامه شنقیطی یکی از اعضای این هیات بود.

۸- علامه شنقیطی (رحمه الله) یکی از اعضای مجلس موسسان «رابطة العالم اسلامي» بود.


۱۰- زهد و وَرَع وی:

عالِم حقیقی کسی است که علمش او را به خشیت الهی و مراقبت خداوندی و دوری از کارهای سفیهانه از جمله حرص بر دنیا و مشغول شدن به آن به حساب خداوند و آخرت، باز دارد.

انسان هنگامی که از زهد و وَرَع شیخ (رحمه الله) آگاهی می‌یابد به شگفت می‌افتد، تا جایی که گمان می‌کند ایشان یکی از سلف صالح است که الگوی علم و عمل و زهد و وَرَعند.

شیخ (رحمه الله) می‌گفت: «آنچه باعث خوشحالی ماست این است که اگر دنیا مردار هم بود خداوند به اندازهٔ سد رمق آن را مباح ساخته است».

وی فرزند خود را از جمع مال و حرص بر آن به این حجت که آن را در راه صدقه دادن و بنای مدارس صرف خواهد کرد، برحذر می‌داشت زیرا از نظر او «دنیا مانند آب شور است، و خداوند عزوجل جمع مال را برای صدقه دادن بر بنده‌اش واجب نساخته است زیرا واقعیت آن است که غالباً بنده اگر مال را جمع کند آن را به مردم نخواهد داد».[3]

شیخ می‌فرمود: «من تواناترین مردم به این هستم که ثروتمندترین آنان باشم، اما دنیا را ترک گفته‌ام چون می‌دانم اگر بنده‌ای آلودهٔ آن شد از آن نجات نخواهد یافت مگر آنکه خداوند او را حفظ کند».

علامه شنقیطی (رحمه الله) جز به اندازهٔ نیاز یک ماهش پولی نزد خود باقی نمی‌گذاشت و باقی‌ماندهٔ آن را میان طلاب نیازمند و ناتوانان و بیوه‌زنان خویشاوند توزیع می‌کرد و می‌گفت: «به خدا سوگند اگر قوت روزم را داشتم هیچ حقوقی از دانشگاه دریافت نمی‌کردم، اما مجبورم، چون پیر و ضعیفم و نمی‌توانم کار کنم».

علامه شنقیطی (رحمه الله) کتاب‌هایی را که تالیف می‌کرد نمی‌فروخت و در این باره می‌گفت: «علمی که برایش زحمت کشیده‌ام فروخته شود در حالی که هنوز زنده‌ام؟ چنین چیزی امکان ندارد، بلکه من علمش را می‌دهم و دیگری پولش را بدهد و [کتاب‌هایم] در میان مردم به رایگان توزیع شود. من می‌دانم که این کتاب‌ها ممکن است به دست کسانی برسد که مستحقش نباشند، اما همینطور به دست کسانی نیز خواهد رسید که نمی‌توانند آن را بخرند».[4]

حتی شیخ (رحمه الله) به سبب دوری از دنیا ارزش اسکناس‌ها و تفاوت آن‌ها را نمی‌دانست و می‌گفت: «من از سرزمینم آمدم در حالی که گنجی به همراه خود دارم که نزد کم‌تر کسی موجود است، و آن «قناعت» است و اگر در پی مناصب بودم خیلی خوب راه رسیدن به آن را می‌دانم، اما من دنیا را بر آخرت ترجیح نمی‌دهم و علم را برای اهداف دنیایی خرج نمی‌کنم».

شیخ نسبت به رسیدگی به ظاهر خود بی‌اهمیت بود و گاه پیش می‌آمد که با دو کفش متفاوت، یکی به رنگ قرمز و دیگری به رنگ سبز از خانه بیرون می‌رفت!

شیخ محمد بن صالح عثمین (رحمه الله) می‌گوید: «ما در دانشکدهٔ علمی ریاض درس می‌خواندیم؛ در کلاس درس نشسته بودیم که ناگهان شیخی وارد کلاس شد. تا او را دیدم با خود گفتم: این عربی بادیه‌نشین است و فکر نمی‌کنم علمی در چنته داشته باشد! لباسش کهنه است و آثار هیبت بر وی نیست و به ظاهر خود نمی‌رسد! و از چشم ما افتاد. به یاد شیخ عبدالرحمن السعدی افتادم و با خود گفتم: یعنی شیخ عبدالرحمن السعدی را بگذارم و روبروی این بدوی بنشینم؟! اما همینکه شنقیطی درسش را شروع کرد گوهرهایی از فوائد علمی از دریای بی‌ساحلش بر ما باریدن گرفتن؛ اینجا بود که دانستیم در برابر یکی از علمای بزرگ نشسته‌ایم، و از علم و برخورد و رفتار و زهد و ورع وی بهره‌ها بردیم».[5]

یک بار که برای تدریس به دانشکدهٔ قضاء به ریاض آمده بود و لباسی کهنه بر تن داشت یکی از دانش‌آموزانش در این باره با او سخن گفت و شیخ در پاسخ او گفت: «ای فلانی، قضیه، قضیهٔ لباس نیست، بلکه آن علمی است که در زیر این لباس است».

هنگامی که یکی از شاگردانش به نام احمد بن محمد امین که شیخ مراقی السعود را برای وی شرح داده بود، خواست در سالی که وفات نمود او را به سبب ضعف و بیماری از سفر حج منصرف نماید به او گفت: «تلاش نکن مرا منصرف کنی. سفری که برای درمان به لندن رفته‌ام را باید با یک سفر حج کفاره نمایم!»

شیخ شنقیطی (رحمه الله) در حالی وفات نمود که هیچ چیز از دنیا به جای نگذاشته بود. خداوند او را رحمت کند.


۱۱- تالیفات وی:

علامه شنقیطی (رحمه الله) مجموعه‌ای از نوشته‌ها را برای ما به یادگار گذاشته است که از نظر زمانی به سه بخش تقسیم می‌شوند:

بخش اول: کتاب‌هایی که در سرزمین خود ـ موریتانی ـ تالیف کرده‌اند:

۱- منظومه‌ای در انساب عرب به نام «خالص الجمان في ذكر أنساب بني عدنان» که آن را پیش از بلوغ نوشته بود، اما آن را دفن کرد و از بین برد. وی کار خود را چنین توجیه می‌کرد که آن را تنها به نیت جلو زدن از دیگر هم‌دوره‌ای‌های خود نوشته بود.

۲- رجزی در فروع مذهب امام مالک (رحمه الله) که متعلق به عقدهای بیع و رهن بود و به هزاران بیت بالغ می‌شد.

۳- الفیه‌ای در منطق.

۴- منظومه‌ای در فرائض (میراث).

بخش دوم: نوشته‌هایی که در راه حج و در مسیر آمدن به سرزمین حرمین تالیف کرده بود:

۱- شرحی در منطق بر سُلَّم اخضری.

۲- «الرحلة إلى بيت الله الحرام» که ده سال پس از وفات وی به چاپ رسید.

بخش سوم: کتاب‌ها و نوشته‌هایی است که شیخ پس از استقرار در سرزمین حرمین تالیف نمود:

۱- «منع جواز المَجاز في المنزَّل للتعبد والإعجاز» در عدم جواز وارد شدن مجاز در قرآن کریم.

۲- «دفع إيهام الاضطراب عن آيات الکتاب» شیخ این کتاب را ظرف پانزده روز که مدت تعطیلات امتحانات بود در سال ۱۳۷۳ هجری قمری تالیف نمود.

۳- «مذکرة أصول الفقه علی روضة الناظر» وی این کتاب را بر دانشجویان دانشکدهٔ شریعت که در سال ۱۳۷۴هجری قمری افتتاح شد در سال‌های آغازین تدریس در این دانشکده املا نمود. این کتاب تا سال ۱۳۹۱هجری قمری به چاپ نرسید.

۴- «آداب البحث والمناظرة» که بخش نخست آن در تاریخ ۲۸/ ۳/ ۱۳۸۸و بخش دوم در تاریخ ۲۸/ ۳/ ۱۳۸۸هجری قمری به پایان رسید.

۵- «أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن» که بزرگترین کتاب ایشان است و در آن تا سورهٔ قد سمع (جزء ۲۸) به تفسیر قرآن با قرآن پرداخته است. این کتاب چاپ شده و متداول است.

۶- «بيان الناسخ والمنسوخ في آي الذكر الكريم» که در پایان أضواء البيان به همراه آن به چاپ رسیده است. این کتاب رساله‌ای است کوچک در چهار و نیم صفحه که در آن به شرح ابیات ده‌گانه‌ای که سیوطی در کتاب خود «الإتقان في علوم القرآن» دربارهٔ آیات منسوخ آورده است، پرداخته است.

۷- شرحی بر «مراقي السعود» وی این کتاب را بر یکی از شاگردانش که شیخ احمد بن محمد امین شنقیطی است املا کرده است که در تاریخ ۲۲/ ۷/ ۱۳۷۵هجری قمری به پایان رسیده است. وی همهٔ مراقی را شرح داده بود اما یک بخش از منظومهٔ مراقی که نزدیک به ۱۶۴بیت است تدوین نشده است.

این کتاب با نام «نثر الورود علی مراقي السعود» چاپ شده است که این نام از سوی محقق این اثر است زیرا شیخ نامی بر آن نگذاشته بود.

شیخ شنقیطی (رحمه الله) همچنین دارای فتاوا و پاسخ‌هایی است که بر پرسش‌هایی که از وی می‌شد داده است از جمله:

۸- فتوایی در تعلیل به حکمت در پاسخ شیخ عبدالله بن منیع.

۹- نقطه نظری دربارهٔ حکم سعی در سقف محل سعی میان صفا و مروه.

۱۰- رساله‌ای در حکم نماز در هواپیما که رساله‌ای است کوچک در شش صفحه و آن را به سال ۱۳۸۵هجری قمری نگاشته است.

۱۱- نامه‌ای در پاسخ سوال یکی از امرای سرزمین شنقیط که پرسیده بود: آیا جهان از برکت پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آفریده شده و روزی داده می‌شود یا به اسباب دیگر؟ این پاسخ در شش صفحه واقع شده است.

۱۲- نامه‌ای در پاسخ به سه سوال شیخ محمد أمین بن شیخ محمد خضر؛ این سوال‌ها از این قرار است:

الف: جایگاه عقل در کجای بدن انسان است؟

ب: آیا لفظ «مشرکین» اهل کتاب را نیز شامل می‌شود؟

ج: آیا وارد شدن به مساجدی جز مسجدالحرام، برای شخص کافر جایز است؟ این پرسش در ۱۱صفحه پاسخ داده شده است.

همچنین از شیخ شنقیطی (رحمه الله) سخنرانی‌های علمی بسیاری به جای مانده است که برخی از آنها به چاپ رسیده است، از جمله:

۱۳- «منهج التشريع الإسلامي وحكمته» این سخنرانی در سال ۱۳۸۴هجری قمری ایراد شده است.

۱۴- «المُثُل العلیا».

۱۵- «المصالح المرسلة» که به سال ۱۳۹۰هجری قمری ایراد شده است.

۱۶- «الإسلام دينٌ كامل» که شرحی است بر این سخن خداوند متعال: {اليومَ أكْمَلتُ لَكُم دينَكُم...}. این سخنرانی در سال ۱۳۷۸ هجری قمری در مسجد النبی و در حضور محمد پنجم، پادشاه مراکش، ایراد شده است.

۱۷- «منهج ودراسات لآيات الأسماء والصفات» این سخنرانی در دانشگاه اسلامی مدینهٔ منوره به تاریخ ۱۳/ ۹/ ۱۳۸۲هجری قمری ایراد شده است.

۱۸- سخنرانی دربارهٔ شبههٔ برده‌داری، که به جای وی توسط شاگرد ایشان، شیخ عطیة سالم در موسم فرهنگی در دانشگاه اسلامی مدینه ایراد شد. این سخنرانی همچنان دست‌نوشته است.


۱۲- دوری ایشان از فتوا در اواخر حیات:

در پایان زندگی، علامه شنقیطی به شدت از فتوا دوری می‌کرد مگر آنکه کسی وی را به پاسخ مجبور می‌ساخت، و اگر مجبور به پاسخ می‌شد، می‌گفت: «من چیزی بار گردن خود نمی‌کنم، علما چنین و چنان می‌گویند».

هنگامی که سبب این کار را از وی پرسیدند، گفت: «انسان تا هنگامی که مبتلا نشده است، در عافیت است، و سوال نوعی ابتلا است، زیرا تو داری از طرف خداوند سخنی می‌گویی ولی نمی‌دانی که آیا واقعا حکم خداوند را به درستی خواهی گفت یا خبر؟ بنابراین در هر موردی که نصی قطعی از کتاب خدا یا سنت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ موجود نیست باید احتیاط کرد».

پنهان نیست که این کار ـ یعنی دوری گزیدن از فتوا ـ همان حال سلف صالح است که در این باره سخنان بسیاری از آنان منقول است که اینجا مجال پرداختن به آن نیست.[6]


۱۳- بازگشت وی به حق در صورت آشکار شدن آن برای ایشان:

شیخ (رحمه الله) از کسانی نبود که از اعلان بازگشت به حق در صورت آشکار شدن آن، بدشان می‌آید، حتی اگر آن سخنی که از آن برگشته بود منتشر شده بود و برای سالیان طولانی به دفاع از آن پرداخته بود. این مورد را می‌توان به وضوح هنگام سخن ایشان دربارهٔ آیه پنجم سورهٔ توبه دربارهٔ نبرد در ماه‌های حرام یافت، آنجا که می‌گوید: «نظر ما بر این ـ یعنی نسخ تحریم نبرد در ماه‌ها حرام ـ بود و زمان بسیاری از این قول دفاع می‌کردیم و درست بودن آن را تقریر می‌نمودیم. اما پس از آن بر ما چنین آشکار گردید که قول صحیح‌تر و نزدیک‌ترین آنان به صواب، این است که تحریم ماه‌های حرام همچنان باقی است و نسخ نشده است».

و هنگام تفسیر آیهٔ ۳۴همین سوره می‌گوید: «دیروز گفتیم که آنچه برای ما آشکار است و از آن دفاع می‌کنیم این است که تحریم ماه‌های حرام نسخ شده است، اما آنچه پس از آن بر ما آشکار شد و اکنون به طور قطع بر آن هستیم، این است که تحریم آن تاکنون باقی است...»

همچنین از جملهٔ این‌ها برخی از مسائلند که پیش‌تر در شرح «مراقي السعود» آن را تقریر می‌نمود، سپس در «أضواء البيان» از آن برگشته و به مخالفت با آن پرداخت».


۱۴- وفات علامه محمد امین شنقیطی:

شیخ (رحمه الله) در هنگام چاشت روز پنجشنبه هفدهم ذی الحجهٔ سال ۱۳۹۳هجری قمری (۱۰ژانویه ۱۹۷۴) در خانهٔ خود در مکهٔ مکرمه دیده از جهان فرو بست. شیخ عبدالعزیز بن باز پس از برگزاری نماز ظهر همان روز بر وی نماز گزارد و در مقبرهٔ مَعلاة در ریع الحَجون به خاک سپرده شد.

خداوند وی  را قرین رحمت واسع خود قرار دهد. آمین.

خالد بن عثمان الثبت ـ ترجمه: عبدالله .م

عصر اسلام

IslamAge.com

منبع: زندگی‌نامهٔ علامه شنقیطی در مقدمهٔ «أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن» تحت إشراف بکر بن عبدالله أبوزید، انتشارات دار عالم الفوائد، چاپ اول، ۱۴۲۶هجری قمری.


منابع مورد استفاده در این زندگی‌نامه:

ـ زندگی‌نامهٔ شیخ توسط شاگرد ایشان عطیة سالم، منتشر شده در پایان أضواء البيان.

ـ «علماء و مفکرون عرفتهم» اثر محمد المجذوب (۱/ ۱۷۱).

ـ زندگی‌نامهٔ شیخ محمد امین شنقیطی توسط سدیس.

ـ «جهود الشيخ محمد أمین الشنقيطي في تقرير عقيدة السلف» اثر طويان. (این اثر، رسالهٔ فوق لیسانس ایشان است که در سال ۱۴۱۲هجری قمری تقدیم گردید و سپس در دو جلد توسط انتشارات عبیکان به چاپ رسید.


[1]  در این باره رساله‌ای علمی جمع‌آوری شده است که پیش‌تر به آن اشاره شد.

[2]  نگا: مقدمهٔ «العذب النمير» (۱/ ۱۸) در حالی که شاگرد ایشان شیخ احمد بن محمد امین می‌گوید ایشان سه بار آن را شرح داده است.

[3]  این خلاصهٔ برخی از سخنان شیخ (رحمه الله) به روایت فرزند ایشان است.

[4]  شیخ ما بکر بن زید در کتاب خود «فقه النوازل ـ رسالهٔ حق التألیف» (۲/ ۱۸۳) می‌گوید: «به او ـ یعنی شیخ شنقیطی ـ گفتم: اگر کتاب أضواء البیان به صورت تجاری چاپ می‌شد بیشتر منتشر می‌گردید. وی گفت: من با بیان کتاب خدا تجارت نمی‌کنم، فکر هم نمی‌کنم کسی جرات این را داشته باشد که آن را بفروشد تا علیه وی دعا کنم، مگر آنکه دعایم او را خواهد گرفت! شیخ این‌ها را در مسجد نبوی شریف در حالی که کنار او بودم به من گفت».

[5]  مجلهٔ «الحکمة» شمارهٔ دوم، صفحهٔ ۲۲.

[6]  نگا: الفقیه والمتفقه (۲/ ۱۶۵-۱۷۵) و جامع بیان العلم (۲/ ۸۲۶-۸۴۳).

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان