سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

23 مهر 1403 10/04/1446 2024 Oct 14

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7264013
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 29   تعداد بازدید: 5181 تاریخ اضافه: 2010-08-31

خلافت الطائع لله عبدالکریم بن الفضل المطیع (363- 381هـ)

الف- خلافت وی

عبدالکریم بن الفضل المطیع در سال 320 هجری به دنیا آمد. مادرش ام ولد، و نامش هزاره بود. پدرش مطیع بیش از بیست و نه سال در مقام خلافت باقی ماند، مطیع در سال 363 هجری با پایین آمدن از خلافت، جای خود را به فرزندش سپرد. وی به خاطر فلج شدن اعضای بدنش مجبور به خلع خویش شد. طائع در آن هنگام فردی چهل و سه ساله بود.

در مورد صفات ظاهری خلیفه طائع روایت شده است وی فردی سفید چهره، دارای قد و قامتی متوسط، بدنی زیبا، و بینی بزرگی بود. قدمهای وی بلند بود و قدرت بدنی بالایی داشت.

دوره‌ی طائع مانند دوران پدرش، دنباله‌ی نفوذ بنی بویه بر خلافت عباسی بود، به گونه‌ای که در این دوران، نه امر و نهی برای خلیفه باقی مانده بود و نه سلطه و نفوذی، بلکه آنکس که در خاندان بویه از قدرت بالاتری برخوردار بود، قدرت را نیز در اختیار داشت، به همین جهت طمعکاران و اصحاب هوی و هوس در هر مکان برای نفوذ خویش تلاش و کوشش می‌کردند. در تصویر مقابل رنگ سبز نشان‌دهنده‌ی سلطه و سیطره‌ی بنو بویه در این مناطق می‌باشد.

خلیفه طائع لله سبکتکین را خلعت سلطنت پوشانید، و پرچم فرماندهی را به او سپرد و به وی لقب نصر الدوله داد، ولی دیری نپایید که بین عز الدوله و سبکتکین اختلاف به وجود آمد. سبکتکین نیز ترک‌ها را به کمک خواست، و میان آن‌ها جنگ‌ها و نبردهای زیادی بر سر  قدرت، به وقوع پیوست.

همچنین در دوران خلافت او، نبرد سنگینی میان عز الدوله و عضد الدوله بر سر مالکیت عراق آغاز شد، که در طی این جنگ‌ها انسان‌ها و اموال زیادی تلف شدند. هیبت خلیفه و رهبری اهل سنت ضعیف شده بود، ضعف خلیفه طائع لله تا جایی بود، که وی تمام امور حکومتی را به عضد الدوله سپرده بود، خلیفه فقط نام و نشانی بیش نبود، و این اوج ضعف در خلیفه‌ی عباسی بود که هیچ یک از خلفای پیشین به این حد نرسیده بودند.

این ضعف و سستی در خلافت عباسی سر انجام منجر به خلع خلیفه شد. امرای بنی بویه در نهایت وقتی دیدند خلیفه کمی بر آنها جرأت پیدا کرده، و بعضی از اعضای ایشان را حبس کرده است، به فکر خلع او افتادند، و در بیست و یک رجب سال 381 هجری او را از خلافت خلع کردند.

ب- حوادثی که در خلافت او به وقوع پیوست

* در ذوالحجه سال 363 هجری در بلاد حرمین به نام معز عبیدی خطبه خوانده شد.

* در سال 364 هجری عضد الدوله برای یاری دادن عز الدوله علیه سبکتکین، وارد بغداد شد اما زیبایی بغداد او را به شگفت آورد و از آنجا خوشش آمد و علیه عز الدوله دست به شورش زد و وی را شکست داد و زمام امور را بدست گرفت. در همین سال روافض در مصر و مغرب و شام و عراق غلو کردند، و دولت عبیدی ندا به قطع نماز تراویح داد.

* در سال 365هـ رکن الدوله بن بویه از مملکت‌هایی که تحت سلطه‌اش بود کنار رفته، و آن‌ها را میان فرزندانش تقسیم کرد؛ فارس و کرمان را برای عضد الدوله، و ری و اصفهان برای مؤید الدوله، و همدان و دینور را برای فخر الدوله قرار داد. در این سال معز لدین العبیدی صاحب مصر در گذشت. وی اولین فرد از عبیدیون بود که قدرت را به دست گرفت، فرزندش نزاز مکان پدرش انتخاب گشت، و او را عزیز لقب دادند.

* در سال 366 هجری منتصر بالله الحکم بن الناصر لدین الله الاموی، حاکم اندلس وفات کرد، و پسرش مؤید بالله هشام، به جای پدرش برگزیده شد.

* در 367 هجری عز الدوله و عضد الدوله با یکدیگر در گیر شدند، که سر انجام به پیروزی عضد الدوله و اسارت عز الدوله انجامید و در همین سال طائع، عضد الدوله را لباس سلطنت پوشاند، و پرچم فرماندهی لشکریان را به او عطا کرد. تا به آن روز هیچ‌گاه رسم خلفا بر این نبود که در حالی که خلیفه وجود دارد سلطنت را به کسی دیگر عطا کنند.

* در سال 369 هجری، عزیز صاحب مصر به بغداد آمد، و عضد الدوله از خلیفه طائع لله خواست تا تاج المله را نیز به القاب او بیافزاید، و خلعت سلطنتش را تجدید کند، و بر سرش تاج نهد. طائع نیز همه‌ی آن‌ها را اجابت کرد، و در یک مراسم رسمی و با شکوه تاج سلطنت و لقب تاج المله را به افزود.

* در سال 370 هجری  دختر عضد الدوله به نکاح خلیفه طائع لله در آمد. هدف آنان از این نکاح آن بود که بتوانند خلافت را در خاندان بویه به ارث بگذارند، و منتظر بودند تا از دختر عضد الدوله فرزند ذکوری به دنیا آید تا او را ولی عهد طائع قرار دهند.

* در سال 372 هجری عضد الدوله وفات نمود. خلیفه طائع فرزند وی صمصام الدوله را به جای عضد الدوله به سلطنت برگزید، سپس لباس سلطنت را به وی پوشاند، و او را لقب شمس المله عطا کرد.

* در سال 373 هجری مؤید الدوله برادر عضد الدوله در گذشت.

* در سال 375 هجری ابو علی حسن بن حسین بن ابی هریره، فقیه شافعی و ابو القاسم عبد العزیز بن عبد الله دارکی، رئیس شافعیان عراق، درگذشتند و همچنین در این سال ابو بکر محمد بن عبد الله بن محمد بن صالح فقیه مالکی وفات کرد.

در این سال، صمصام الدوله مالیات جامه‌های ابریشمی و پنبه‌ای که برای فروش عرضه می‌شد را تجدید کرد که مقدار آن یک دهم بهای آنها بود. و نزدیک بود به خاطر آن در شهر آشوب بر پا شود.

* در سال 376 هجری شرف الدوله برادر صمصام الدوله، قصد حمله به بغداد کرد؛ وی صمصام الدوله را شکست داد، و چشمان وی را کور ساخت، سپس پس از تصرف بغداد، لشکریان نیز به سوی او متمایل شدند و از وی دستور پذیرفتند. خلیفه طائع نیز نزد وی آمده و سلطنت را به او تبریک گفت. زمانه اینچنین گشته بود که خلیفه از ایشان اطاعت می‌کرد، نه ایشان از خلیفه.

* در سال 379 هجری شرف الدوله وفات نمود، و عهد بعد از وی به برادرش ابو نصر رسید، خلیفه طائع نیز برای تسلیت نزد وی رفته، و سپس بعد از چند روز در یک مراسم با حضور فرماندهان و نظامیان، خلعت سلطنت را به وی پوشاند، و القاب بهاء الدوله و ضیاء المله را وی عطا کرد.

ج- خلع خلیفه طائع و وفات وی

در سال 381 هجری خلیفه طائع لله فردی از یاران خاص بهاء الدوله را به زندان انداخت، همین سبب شد تا بهاء الدوله برای خلع او از خلافت اقدام کند. در روایت دیگری علت خلع طائع لله طمع در مال وی بیان شده است؛ شاید بدینوسیله بهاء الدوله می خواست هم کمبود بودجه‌ی مالی خویش را جبران کند، و هم داد و بی‌داد لشکریان در دادن حقوق بر طرف شود.

لذا با همراهان خویش نزد خلیفه رفتند. در آنجا یکی از یاران بهاء الدوله، دست طائع را گرفته و او را از کرسی خلافتش پایین کشاند، و سپس وی را مجبور ساختند تا خلع خویش را امضاء کند. این واقعه در شعبان 381 هجری رخ داد. همینکه طائع لله دستگیر شد بهاء الدوله، درباره‌ی کسی که صلاحیت خلافت داشته باشد با اطرافیان گفتگو کرد. اتفاق رأی بر القادر باللّه شد و چون القادر باللّه به خلافت رسید، طائع را به او سپردند.

طائع همچنان در خانه‌ی قادر بالله بود و قادر نیز در این مدت او را گرامی داشت، و به او هیچ‌گونه اهانتی روا نداشت. تا اینکه در سال 393 هجری، شب عید فطر درگذشت و القادر باللّه بر او نماز گذارد.

مدت خلافت الطائع هفده سال و هشت ماه و شش روز بود.

د- بزرگانی که در دوران او وفات نمودند

علما و اندیشمندانی که در این دوران وفات نمودند عبارتند از: ابن سنی حافظ و ابن عدی و قفال کبیر و سیرافی نحوی و أبو سهل صعلوکی و أبو بکر رازی حنفی و ابن خالویة و الأزهری امام لغت و أبو إبراهیم فارابی صاحب دیوان الأدب و الرفاء الشاعر و أبو زید مروزی شافعی و دارکی و أبو بکر أبهری شیخ مالکیة و أبو اللیث سمرقندی امام حنفیه و أبو علی فارسی نحوی و ابن جلاب مالکی.

شناسنامه‌ی بیست و چهارمین خلیفه‌ی عباسی

نام معروف

الطائع لله 

نام کامل

الطائع لله ابن المطیع لله ابن المقتدر بالله ابن المعتضد بالله ابن الموفق ابن المتوکل بالله ابن المعتصم بالله ابن الرشید ابن المهدی ابن المنصور بن محمد بن علی بن عبد الله بن عباس 

کنیه

 أبو الفضل

ترتیب در خلافت

بیست و چهارم

تاریخ تولد

320هـ

دوران خلافت به تاریخ هجری

363 -381هـ

دوران خلافت به تاریخ میلادی

974 -991 م

تاریخ وفات

393هـ 

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سایت عصر اسلام

www.IslamAge.com


مصادر و مراجع:

*سیر أعلام النبلاء- للذهبی- تحقیق شیخ شعیب الأرناؤوط.
* تاریخ ابن خلدون.
* الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر.
* سایت ویکیبیدیا، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت- سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة. سایت المعرفه
*تاریخ الخلفاء/ تألیف جلال الدین سیوطی
* تاریخ الإسلام السیاسی والدینی والثقافی والاجتماعی، تألیف حسن ابراهیم حسن، دار الجیل ببیروت،الطبعة الرابعة عشرة، 1416هـ/1996م.
* الدولة العباسیة، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الخامسة، 1411هـ/1991م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان