سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

21 تير 1404 16/01/1447 2025 Jul 12

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7787361
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 3   تعداد بازدید: 3867 تاریخ اضافه: 2010-03-19

روش امام طبری در تاریخ‌نگاری

امام طبری رحمه الله زندگی علمی خویش را با گام نهادن در مسیر تحصیل علم حدیث آغاز نمود به همین دلیل طبیعی بود که در سبک تاریخ نگاری منهج محدثین را در پیش گیرد بدینصورت که روایتهای تاریخی را جمع آوری نموده و آنها را با سند به گوینده اش نسبت دهد مانند شیخی که از او دانش فرا گرفته است یا انسان معتمدی که در واقعه شرکت داشته ویا نسبت بدان از آگاهی لازم برخوردار باشد ویا اینکه آنرا از طریق کتابی معتبر با سند ونیز شنیدن ویا خواندن آن در نزد استادی همراه با اجازه نقل آن، وبدین منوال در بیشتر روایتهای خویش به منهج محدثین در اهتمام ورزیدن به نسبت قول به گوینده پایبند می باشد.

خودش پیرامون این موضوع می گوید : «کسی که به کتاب ما نظر می افکند بایستی بداند که تکیه من در آنچه در این کتاب ذکر نموده ام بر اخباری است که آنها را بیاد دارم و یا آثاری که آنها را به گوینده شان نسبت داده ام بدون اینکه بدلائل عقلانی واستنباط های فکری نظری بیفکنم مگر در مواضعی بسیار نادر و اندک» (1)

و اینگونه امام طبری رحمه الله حرص خویش بر نسبت قول به گوینده را بیان می کند و اینکه به هیچ وجه به دلائل عقلی و استنباطهای فکری اجازه دخالت در تفسیر وقائع تاریخی و نگارش آن نخواهد داد و این خود بیانگر حرص امام طبری رحمه الله در بیان هر آنچه شنیده است از جهات متعدد می باشد و پس از آن تحقیق وپژوهش و بررسی و قبول و رد را واگذار نموده است به کسی که خود خواهان تحقیق باشد.

از آنجایی که تاریخ صدر اسلام وخصوصا دوران فتنه از حساسیت ویژه ای به نسبت ادوار دیگر تاریخ برخوردار است به دلیل روایتهای فراوانی که نقل بیشتر آنها بر اساس احساسات حاکم در دوران و یا وابستگی های سیاسی و تعدد اندیشه ها بوده و نیز درآمیزی روایات با عواملی چون فراموشی و گرایش ها و دگر اندیشی ها، به سختی می توان حکم به صحت روایتها نمود، زیرا این امر مستلزم اظهار نظر کردن و حکم نمودن پیرامون مسئله ای است که گشایش آن بس دشوار می نماید.

به همین دلیل امام طبری رحمه الله دیدگاههای متفاوت پیرامون راویان ومصدر روایت را ذکر می کند با پایبندی به شیوه تاریخ نگاری خویش یعنی جمع اصول و تدوین آن در قالب روایت و مسئولیت روایت را به رجال سند و کسانی که آنرا روایت کرده اند واگذار می کند و خود این مسئله را در کتابش تبیین می نماید آنجایی که می فرماید: «اخبار و آثاری که در این کتاب وجود دارد خبرهایی است که ما از گذشتگان شنیده ایم و چه بسا خواننده کتاب آنها را انکار کند و زشت وقبیح بداند زیرا که وجهی از صحت و هیچ معنایی در حقیقت در آن مشاهده نمی نماید، اما بایستی دانست که این مسئله از جانب ما نیست بلکه از جانب کسانی است که این خبرها را به ما رسانده اند و ما آنچه را شنیده بودیم همانگونه نقل نموده ایم».

یکی از شیوه هایی که امام طبری در تاریخ نگاری به آن اهمیت داده است پرهیز از دخالت دادن سلیقه شخصی در کتابش می باشد لهذا دیدگاههای متفاوت را بدون هیچگونه تعصبی بیان می نماید و چنانچه خودش نظری داشته باشد آنرا در اختیار نمودن روایات و یا بعبارتی دیگر گرفتن برخی از روایتها و ترک دیگر روایتها اعمال می کند بدون اینکه در قضایایی که بیان می کند حکم قاطعی صادر کرده باشد و حتی روایتی را بر روایت دیگر ترجیح نمی دهد مگر در مواردی بسیار اندک و نادر.

التزام و تمسک امام طبری به این منهج او را واداشت که روایتهای مختلف پیرامون حادثه و خبری را که به او رسیده نقل کند و بهنگام تقابل روایات چنین می گوید: «پیرامون این مسئله اختلاف وجود دارد» سپس روایتهای مختلف را از راویانش ذکر می کند مثلا می گوید: بعضی چنین گفته اند و بعضی چنان گفته اند، هشام کلبی چنین می گوید. و یا مثلا می گوید: از فلانی نقل شده که چنین سخنی گفته است، و یا فلانی سخنی گفت و دیگران چنین گفتند. (4/174)

اما نقد ومقابله پیرامون روایتهایی که در مورد سالها می باشد من جمله سالهای وفات، جنگ ها، تعیین استانداران و امرای اقلیم و امرای حج به وضوح در منهج امام طبری آشکار می باشد مثلا چنین می گوید: در فلان سال و فلان روز ابوالعباس در منطقه جدری وفات یافت، و هشام کلبی می گوید : در فلان روز وفات یافته است «و روزی دیگر را ذکر می کند» و یا مثلا می گوید: بعضی چنین می گویند و بعضی چنان می گویند، واقدی چنین گفته است، و نیز می گوید: فلان جنگ در فلان سال رخ داده است اما واقدی می گوید :که این جنگ در سالی دیگر یعنی سال فلان به وقوع پیوسته است.

و اینچنین اگر پیرامون یک مسئله روایتهای متعددی وجود داشت امام طبری معتقد بود بایستی تمام آنها را ذکر نمود تا ادای دین کرده باشد که در این راستا نهایت تلاش خویش را در جمع آوری روایتهای مختلف در مورد مسئله می نماید و انگاه که به روایتی طولانی می رسد گاهی اوقات آنرا قطع می کند تا موضع خلاف پیرامون مسئله را بیان نماید ( نگا: ۴/ ۴۶۶،۴۶۸،۴۶۹) و هنگامی که از آن فارغ شد به متن روایت باز می گردد و سخنی می گوید که بیانگر بازگشت وی به مسئله گذشته واز سر گرفتن مجدد آن می باشد مثلا می گوید : سخن را باز می گردانیم به مسئله سابق و حدیث... (نگا: ۴/۴۷۰)

مسئله ای که باید بدان توجه کرد این است که این شیوه ای که امام طبری در تاریخ نگاری بکار می برد سبب گیج شدن خواننده و در آمیختن موضوعات در نزد وی می شود که در بسیاری از موارد سبب می شود خواننده موضوع اصلی را فراموش کند زیرا در میدان تک موضوعی بودن حادثه تاریخی با چالش مواجه می شود. و شایسته و سزاوار بود که امام روایتها را یکی پس از دیگری بصورت کامل از ابتدا تا انتهای آن ذکر می نمود تا بدینصورت در ذهن خواننده تصویر واقعه با توجه به جهات مختلف به خوبی نقش بندد و خود بتواند با موازنه میان دیدگاههای مختلف و مقایسه آنها با دیدی مثبت به موضوع بنگرد.

امام طبری رحمه الله در ترتیب تاریخ خود تسلسل حوادث را در نظر می گیرد و وقائع را بر اساس وقوع سالی پس از سال دیگر ذکر می کند مثلا از هجرت تا پایان سال ۲۰۲ هـ ـ ( ۹۱۴ م ) و در هر سال حوادثی را که در آن رخ داده و شایان ذکر است را بیان می دارد.

و حجم پرداختن به سالها بنابر کثرت و یا اندک بودن حوادث و اهمیت اخبار و یا رسیدها به وی تفاوت می کند و بر این اساس حجم صفحات پرداختی به سالها را کوتاه و یا طولانی می نماید، مثلا در مورد بعضی از سالها به چند سطر اکتفا می کند( مثلا سال ۲۵) و بعضی از سالها یک و یا دو صفحه ( ۴۸ و ۲۹ ) و برخی از سالها حجم آنها از صد صفحه نیز می گذرد ( ۳۶ و ۳۵ ) و اگر حادثه ای طولانی مدت باشد آنرا به چند دسته تقسیم نموده و بر اساس سالیانی که حادثه را در بر می گرفته آنرا بیان می دارد.

اما شیوه ی امام در نقل حوادث هر سال به یک منوال نیست چنانچه گاهی اوقات یک حادثه تاریخی را بیان می دارد سپس به تفصیلات و روایات وارده در آن می پردازد ( ۴ ۴۴۲) و گاهی تعدادی از حوادث واقعه در سالی را ذکر می کند سپس به تفصیلات برخی از آنها می پردازد ( ۴۳۱۷) و نیز گاهی به ذکر حوادث به وقوع پیوسته در سال در چند سطر بسنده می کند. و در پایان هرسال تعدادی از شخصیت های مشهوری که در آن سال دار فانی را وداع گفته اند را نام می برد، اما این شیوه در کتاب شایع نیست بلکه آنچه که معمولا امام آنرا در پایان هر سال ذکر می کند اسامی بکار گماردگان سرزمینها یا امرای حج و یا هر دوی آنها در آن سال می باشد، و در سالهایی که نبردهایی را درپی داشته است به ذکر اخبار و احوال مجاهدین می پردازد کما اینکه به زمستانها و تابستانها و قلعه ها و شهرهایی که مسلمانان فتح نموده اند اشاره می کند.

به نسبت اخباری که ارتباطی به زمان خاصی نداشته باشند مثلا زندگی نامه ها امام رحمه الله زندگی هر خلیفه را پس از ذکر وفاتش بیان می دارد و پس از اینکه حوادث عصرش را بر اساس تسلسل زمانی بیان می کند آنرا با عرض زندگی نامه وی بدون مقید شدن به زمان خاتمه می بخشد.

چزی که شایان ذکر است این است که امام طبری رحمه الله به شیوه ذکر سالیان در کل کتاب خویش مقید نبوده بلکه در حوادث خاص به تاریخ اسلام بدان توجه می کند.

اما در بخش چهارم- از پیدایش آدم تا هجرت رسول الله صلی الله علیه وسلم- منهجی دیگر را در پرداختن به حوادث در پی می گیرد و آنها را بر اساس سالی پس از دیگری ذکر نمی کند بلکه شیوه ای را در پیش می گیرد که اکثر مؤرخین قدماء در ذکر پیدایش خلق سپس ذکر انبیاء و پس از آن حوادثی که در روزگارانشان رخ داده و پادشاهانی که در عصرشان می زیسته اند و اخبارشان بدان می پردازند، وهمچنین امتهای هم عصر با آنان و امتهایی که پس از آنان پا به عرصه نهادند تا ظهور اسلام و بعثت رسول الله صلی الله علیه و سلم.

بسیار اتفاق می افتد که امام طبری برای توثیق حوادث ویا تشویق بدان نصوص تاریخی بر گرفته از نامه ها، خطبه ها،گفتگوها و بویژه شعر را در تاریخش ذکر می کند همچنان تلاش می نماید نصوصی را که روایت می کند بدون هیچگونه تغییری بیان دارد به همین سبب مشاهده می شود بسیاری از اصطلاحات و الفاظ غیر عربی در کتاب همچنان بر جای خود مانده اند (۲/۵۱،۵۴،۶۲)

اما منهج امام طبری در اثبات مصادر : چنانچه امام طبری رحمه الله چیزی را از کتابی نقل کند کم اتفاق می افتد که عنوان آنرا ذکر کند بلکه تنها به ذکر مؤلف آن بسنده می کند مثلا می گوید: واقدی چنین می گوید ـ ویا ـ ابومخنف چنان می گوید...

و هرگاه چیزی را بصورت شفاهی خود از کسی شنیده باشد می گوید : فلانی با من چنین گفت... واگر همراه با راوی محدثی که خبر را برای او بازگو کرده نیز باشد و یا دیگران چنین می گوید: فلانی با من گفت که شنیدم فلانی و فلانی چنین می گفتند سپس سند را به مصدر اصلی اش می رساند.

و گاهی اوقات امام در تاریخ خویش به اخبار روایت شده از طریق ارسال (خبر معنن و یا خبری که لفظ صریح در آن نباشد) تکیه می کند مثلا چنین می گوید: سری به من چنین نوشت که از شعیب و شعیب از سیف چنین نقل می کند (۴/۲۶۲) و غالبا حریص بر ذکر سند بصورت متصل می باشد مگر در برخی موارد مثل این گفته اش: گفته شده، واز فلان ذکر شده (۵/۱۷۲).

امام طبری رحمه الله در تاریخ خود برای حوادث به وقوع پیویسته در سالی در بدایت ذکر همان سال عناوین خاصی تحت یک عنوان عام قرار می داد مثل این گفته وی : سپس سال ۳۵ فرارسید ذکر اخبار وحوادث مشهور در این سال، اما در ذکر حوادث کوچک به چند سطر بسنده می کند و چنان بیان می دارد: سپس فلان سال فرا رسید، و حوادثی که در آن سال رخ داده را ذکر می نماید.

اما پیرامون عدالت راویان امام طبری رحمه الله خود را مقید به قیدهایی که اهل حدیث در برخورد با روایتهای راویان ضعیف بدان متمسک شده اند نمی بیند، لهذا در تاریخ خود اقوال کلبی و فرزندش هشام و همچنین واقدی و نیز سیف بن عمر، و ابومخنف و غیره از راویان ضعیف که متهم به دروغگویی و جعل احادیث هستند را ذکر می کند، وعلت هم این است که امام طبری رحمه الله از منهج خاصی پیروی می کند که بر علمای حدیث واضح و آشکار است و آنهم بیان آنچه بدانها رسیده شده با ذکر سند، که از میان این اخبار و روایتها صحیحش گرفته خواهد شد و غیر صحیح شناخته شده و طبق ضوابط شرع و قواعد علم روایت رد می شود.

بدینصورت امام طبری رحمه الله با این کرده خویش غافل و نا آگاه از صدها روایتی نبود که آنها را از انسانهای متروک و متهم نقل می کند بلکه ایشان از منهجی تبعیت می کند که نزد علمای جرح و تعدیل مرسوم و متداول می باشد و ذکر اخبار انسانهای متروک و متهم و تدوین آن در کتابی دلالت بر استدلال و احتجاج بدان نیست مثلا گفته می شود : «حدیث فلان شخص روایت می شود اما بدان احتجاج نمی شود» ویا «حدیثش فقط در جهت شناخت ذکر می شود» و یا «جائز نیست روایت از این اشخاص مگر در نزد آگاهان به علم روایت». (2)

در این راستا حافظ ابن حجر بهنگام بیان زندگانی امام طبرانی رحمه الله بیان می دارد که دانشمندان حدیث در گذشته در کتب خویش احادیث موضوع را ذکر می کردند با ذکر سند زیرا معتقد بودند چون حدیث را با سندش ذکر نموده اند خود در این مورد تبرئه نموده و مسؤلیت را به دیگران واگذار نموده تا در سند آن بنگرند. (3)

وچون امام طبری رحمه الله از علمای حدیث بود در کتاب خویش از این منهج تبعیت می کند و در واقع او صاحب اخبار و روایاتی نیست که بیان می دارد بلکه روایات صاحبانی دارند که امام با ذکر نام آنها مسؤلیت را از دوش خود برداشته است، و آن اشخاص در قدر و منزلت با یکدیگر متفاوتند و اخبار آنها از لحاظ ارزش علمی در یک سطح نمی باشد، در میان این روایتها صحیح و نیز ضعیف و همچنین احادیث دروغین نیز مشاهده می شود که بر اساس صداقت و امانتداری راویان و یا دروغگو بودن آنها در این مورد حکم می شود. لهذا لازم است اسانید و متون روایات را بر اساس قواعد معتبر در نزد علماء بررسی نمود تا به درجه آن از لحاظ صحت و ضعف پی برد.

بنابر این در یک منهج علمی آدرس دادن به تاریخ طبری و یا دیگر کتبی که روایات را با سند ذکر می کنند بدون بررسی سند روایت امری مطلوب نمی باشد، زیرا کسی که سند را ذکر می کند مسؤلیت را از دوش خود برداشته است.

از دیگر نکات قابل ملاحظه در تاریخ طبری این است که یکی از دلایلی که امام طبری به ذکر روایتهای صحیح بسنده نمی کند این است ایشان می خواهند خواننده از دیدگاههای متفاوت دیگری که پیرامون مسئله وجود دارد آگاهی یابد و گاهی اوقات از مصادر غیر معتمد روایتی را نقل می کند حال اینکه اگر نیک بنگریم همین روایتها به هنگام معارضه با روایتهای دیگر چه بسا گره گشا خواهند بود و نقص هایی که در روایات دیگر وجود دارد را جبران می نمایند و یا چون در اصل حادثه با روایتهایی که از مصادر صحیح نقل می شوند اشتراک دارند تقویت می شوند.

همانا امام طبری و سایر علمای برجسته و مورد اعتماد در مسئله ذکر روایتهای ضعیف مانند قاضی و داوری هستند که هنگامی که می خواهند پیرامون قضیه ای جستجو کنند تمام ادله و شواهد متعلق به آن قضیه را جمع آوری می نمایند با وجود اینکه خود می دانند بسیاری از آنها پوچ و غیر قابل اعتماد است اما آنها هر چیز را به اندازه خودش می سنجند.

لهذا امام طبری رحمه الله به هیچ عنوان در ذکر اخبار کوتاهی نمی کند گرچه راوی خبر به ضعف متهم باشد زیرا امام خوف از این داشتند که با عدم نقل روایت دانسته ای و لو از برخی نواحی از بین برود اما امام طبری هر خبر را با سند به روایت کننده اش نسبت می دهد تا خواننده با اندیشیدن به حال راویان به صحت و یا ضعف خبر واقف شود، بدینوسیله امام رحمه الله معتقد است حق خود را ادا نموده است خصوصا که وی تمام نصوصی را که بدستش رسیده و روایتهای مختلف آن را در مقابل خواننده قرار داده است.

شیخ الإسلام ابن تیمیة رحمه الله در مورد فوائد ذکر خبر واحد از طرق متعدد ولو اینکه ضعیف باشند چنین می فرمایند:

«همانا تعدد طرق همراه با عدم اتفاق عادتا سبب آگاهی به مضمون منقول - یعنی قدر مشترک در اصل خبر- می شود و لکن این مسئله در مورد علم به احوال ناقلین سود زیادی نمی بخشد- یعنی درگیری میان آنها و جهتی که احتمال دارد بعضی بدان تعصب داشته باشند- در چنین مواردی از روایتهای انسانهای مجهول و یا دارای حافظه ضعیف نفع حاصل می شود، لهذا اهل علم چنین روایتهایی را ذکر نموده و می گفتند: برای شاهد گرفتن و اعتبار چیزهایی رواست که برای غیر آن روا نیست، و امام احمد رحمه الله می فرمود: گاهی اوقادث حدیث شخصی را ذکر می کنم فقط در راستای اعتبار». (4)

نیک است که بدین مسئله اشاره نبود که سعه صدر ائمه اهل سنت امثال امام طبری رحمه الله در نقل روایات مخالفین دلیل بر فهم و امانتداری آنها و نیز رغبتشان در این مورد بوده که خوانندگان از تمام اخبار وارد شده پیرامون حادثه آگاهی یابند، در حالی که آنها بخوبی می دانستند که خواننده زیرک و آگاه در خواهد یافت که اشخاصی امثال ابومخنف و ابن کلبی پیرامون مسائلی که بدان تعصب دارند در موضع اتهام قرار دارند که شایسته است پیرامون روایتهایشان تحقیق و بررسی نمود تا حقائق را از شایعات و اخبار دروغین جدا ساخت.

اما کسانی که در نقل اخبار از تاریخ طبری از هوای نفس پیروی می نمایند و یا از منهج امام طبری رحمه الله غافل هستند و پیرامون راویان خبر تحقیق و تفحص نمی کنند و به ذکر نام تاریخ طبری و شماره صفحه در حاشیه کتاب بسنده می کنند و گمان می برند تنها وظیفه ای که بر دوش آنهاست همین است در واقع با این کرده خویش در حق امام طبری رحمه الله ستم روا می دارند و به وی اهانت می کنند، و گناهی بر دوش امام طبری رحمه الله نیست پس از اینکه مصادر اخبار را در کتاب خویش ذکر نموده است، بلکه وظیفه خواننده است که با تحقیق پیرامون مصادر روایات و اخبار به صحت و ضعف آنها پی ببرد.

و این منهج را نمی توان از آن استفاده نمود مگر با آگاهی یافتن به علم جرح و تعدیل که به جستجو پیرامون احوال راویان می پردازد و شروط بهره گیری از اخبارشان را بیان می دارد، همچنانکه شایسته است معیارهایی را که علماء در نقد متون روایات بیان داشته اند مراعات نمود خصوصا بیان ویژگی های عمومی جامعه اسلامی و شرایط آن در ادوار تاریخ و تمامی این موارد شامل پردازش به تاریخ اسلامی می باشد.

نویسنده: دکتر محمد امحزون

ترجمه: عادل حیدری / برگرفته از بیداری اسلامی

عصر اسلام

IslamAge.com


پانویس‌ها:

1- تاريخ طبری 1/7، 8.

2- ذهبی در المیزان 3/173.

3- لسان المیزان 3/75.

4- برای همین تدریس درس مصطلح الحدیث (حدیث شناسی) به عنوان درس اساسی دانشکده‌های تاریخ در دانشگاه‌های ما مساله‌ای اساسی به شمار می‌رود.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان