سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

21 تير 1404 16/01/1447 2025 Jul 12

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7787127
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 8   تعداد بازدید: 3893 تاریخ اضافه: 2010-11-03

سلطان مراد دوم (824 - 855 هـ)

سلطان مراد دوم، ششمين پادشاه عثمانی، در سال 806 هـ دیده به جهان گشود. وی پس از وفات پدرش محمد چلبی، در سال 824هـ متولی سلطنت شد. سن او در آن روز بیشتر از هیجده سال نبود.

وی دوستدار جهاد فی سبیل الله، و دعوت به اسلام در قلب سرزمین‌های اروپا بود. به زبان عربی توجه بسیاری داشت، و اولین پادشاه عثمانی بود، که هنر خط عربی را فرا گرفت. همان طور وی به سرودن شعر نیز علاقه‌ی بسیاری نشان می‌داد. وی شعری دارد با مطلع "تعالوا نذكر الله لأننا لسنا بدائمين في الدنيا". (بیایید خداوند را یاد کنیم که ما برای ابد در دنیا نخواهیم ماند) سلطان مراد فردی عالم، سیاستمدار، عادل و شجاع بود. او برای اهل حرمین و بیت المقدس هر سال به مقدار سه هزار و پانصد هزار دینار از مال خویش می فرستاد، و این نشان دهنده‌ی بخشندگی و کرم اوست.

وی نزد رعیت خویش به تقوا و پرهیزگاری و عدالت و شفقت معروف بود. سلطان مراد مانند پدرش در فکر برگرداندن امارت‌های آناتولی به رهبران عثمانی بود؛ امارت‌هایی که در دوران تیمورلنگ از سیطره‌ی آن‌ها خارج شده بود. او توانست به تحرکات داخلی که توسط عمویش مصطفی شکل گرفته بود و از سوی دشمنان خارجی نیز حمایت می‌شد، پایان دهد.

معاهده‌ی صلح میان عثمانی‌ها و مسیحیان

همان طور که گفتیم، روحیه‌ی جهاد و دعوت به سوی اسلام در این پادشاه جوان بسیار دیده می‌شد؛ سلطان مراد دوم در سال 842هـ توانست وارد مجارستان شود، و لشکر آنان را شکست دهد. هفتاد هزار نفر از سربازان مجاری به اسارت عثمانی‌ها در آمدند. و آنان توانستند بر برخی مناطق سیطره پیدا کنند. سپس آنان برای فتح بلگراد پایتخت صربستان حرکت کردند، ولی اتحاد جدید صلیبیان که متشکل از چندین کشور بود، آن‌ها را از پیشروی در صربستان باز داشت.

یکی از اهداف اصلی این اتحادیه جلوگیری از فتوحات عثمانی‌ها در اروپا بود. عثمانی‌ها در سال 846هـ در طی نبردی که با گروه ائتلاف داشتند، متحمل شکست شدند، به همین جهت مجبور به صلح شدند، و در سال 848هـ  به مدت ده سال معاهده‌ی صلحی در "سیزجادن" میان دو طرف بسته شد، که در طی آن معاهده عثمانی‌ها از اراضی صربستان دست کشیده، و همچنین به دادن شهر آفاق به مجارها معترف شدند. سلطان مراد، همسر دخترش "محمود شلبی" را که فرمانده‌ی عام لشکر عثمانی‌ها بود، به مبلغ شصت هزار دوقیه فدیه داد، و آزاد نمود. پادشاه مجارستان به انجیل قسم خورد تا به این معاهده‌ی صلح پای بند باشد و همان طور سلطان مراد به قرآن قسم یاد کرد تا شروط معاهده را رعایت کند.

عزلت از سلطنت و شکسته شدن پیمان صلح از سوی نصاری

سلطان مراد پس از امضای معاهده‌ی صلح به آناتولی بازگشت، و در آنجا با مرگ ناگهانی فرزندش امیر علاء مواجه گشت. این مصیبت وی را بسیار اندوهگین ساخت، و راه زهد و کناره‌گیری از ملک و پادشاهی را اختیار کرد، و از سلطنت کناره گرفته و آن را به فرزندش محمد سپرد. وی فردی چهارده ساله بود.

به خاطر کم سن و سال بودن فرزندش، پدرش، اهل رأی و مردان سیاست را در کنار او باقی گذاشت، و خود به مگنیسیا در آسیای صغیر رفت، تا بقیه‌ی عمر خویش را در عزلت و آرامش به سر برده، و بتواند از این فراغت برای عبادت خدای خویش استفاده ببرد.

اما سلطان مراد نتوانست از این خلوت و عبادت استفاده‌ای طولانی ببرد، چرا که "کاردینال سیزارینی" و برخی از طرفدارانش برای شکستن عهد صلح با عثمانیان حرکت کردند. آن‌ها از نصاری خواستند تا به مسلمانان هجوم آورند، و گفتند: چون این پیمان بدون اجازه‌ی پاپ که وکیل مسیحیان در زمین است بسته شده است، پس معاهده‌‌ی صلح باطل است.

شروع این فکر شیطانی یعنی شکستن پیمان صلح، هنگامی شروع شد که سلطان مراد عهد سلطنت را به پسر کوچکش محمد سپرد، و آن‌ها در این طمع که وی تجربه‌ی کافی ندارد، در فکر مبارزه با عثمانی‌ها بر آمدند.

طولی نکشید که نصاری صلح خود را شکستند، و لشکر عظیمی برای جنگ با مسلمانان آماده ساختند. آنها شهر "فارنا" در بلغارستان که در ساحل دریای سیاه قرار دارد و به دست مسلمانان فتح شده بود، را محاصره کردند. اینجا بود که جهاد بر مسلمانان فرض گشت؛ خداوند در این باره می‌فرماید:

{ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ } (التوبة: 12).  

(پس با پیشوایان کفر بجنگید، آن‌ها هیچ پیمانی ندارند باشد که از [پیمان شکنی] دست بکشند)

سلطان با لشکر خویش با سرعت حرکت کرد، و در همان روزی که صلیبیان به میدان نبرد رسیده بودند؛  وی نیز به شهر "وارنه" رسید. در روز دوم میان لشکر مسلمانان و لشکر کفر نبرد سنگینی صورت گرفت؛ نبرد بسیار عجیبی بود، لشکر اسلام با تمام قوا با دشمن می‌جنگید، ولی بوی پیروزی دشمن به مشام می‌رسید که ناگهان قضای خداوندی بر آن‌ها پیشی گرفت، و میان سلطان مراد و پادشاه مجارستان که نصرانی بود، نبرد تن به تن رخ داد.

سلطان مراد با نیروی قوی ایمان، که در مجاهدت‌ها و خلوت خویش با پروردگار بدست آورده بود، با قدرت تمام با آن خبیث که پیمان را نقض کرده بود، می‌جنگید، و از مرگ باکی نداشت. در آن هنگام سلطان مراد، نیزه‌ای بر پشت آن خبیث زد، و برخی از مجاهدان با سرعت، شمشیری بر گردن وی زدند، و سرش را بر نیزه کردند. آنان پس از کشته شدن پادشاه مجارستان با خوشحالی و صدای بلند تکبیر گفتند، در این لحظه بود که رنگ از صورت نیروی کفر پرید، و پشت کنان از میدان نبرد فرار کردند. سلطان مراد نیز به این پیروزی اکتفا کرده، و شکر و سپاس الله سبحانه و تعالی را بجا آورد.

این نبرد در 17 اکتبر 1448م (852هـ) به وقوع پیوست و تا سه روز ادامه یافت. از نتایج مثبت این جنگ، خارج شدن مجارستان از ائتلاف نصاری بود، که بر دولت عثمانی هجوم می‌بردند.

سلطان مراد پس از پیروزی در این جنگ، بار دیگرعزلت در پیش گرفته، و تخت سلطنت را به پسرش محمد سپرد، و به کلبه‌ی خلوت خویش در مگنیسا باز گشت. اگر چه در طی تاریخ افراد زیادی از کرسی سلطنت پایین آمده، و جای خویش را به کسان دیگر سپرده‌اند، ولی وی اولین پادشاهی بود که دو بار به خواست خویش از تخت سلطنت پایین آمد.

اما باز چند صباحی از عزلت وی نگذشته بود، که فرقه‌ی انکشاریه (ینی چری) در ادرنه دست به شورش زدند، و بی امنی و فساد حاصل شد. سلطان محمد که پادشاهی جوان و بی‌تجربه بود نتوانست آن‌ها را رام کند، تا اینکه مجبور شدند خود سلطان مراد را فرا بخوانند. وی نیز  به سرعت خود را به شهر ادرنه رساند و زمام امور را بدست گرفت، و فرقه ی انکشاریه را تابع خویش ساخت، و پسرش محمد را به مگنیسا فرستاد تا در سرزمین آناتولی حکم براند. در این مرحله سلطان مراد در حکم سلطنتی خویش باقی ماند، تا اینکه چشم از جهان فرو بست.

وفات سلطان مراد

نویسنده‌ی کتاب "النجوم الزاهرة"، وفات سلطان مراد دوم را در سال 855 ذکر نموده است، و در کتاب خویش او را ستوده و می‌گوید: سلطان مراد دوم بهترین پادشاه زمانه‌ی خویش در شرق و غرب بوده است، وی عمر خویش را در جهاد در راه خدا فنا کرد، درغزوات زیادی جنگید و فتوحات بسیاری کسب کرد و دارای عزم و کرم و شجاعت بود.

سلطان مراد پس یک عمر مجاهدت و تلاش برای اسلام و مسلمین، سرانجام در قصر ادرنه وفات نمود. بنا بر وصیت خود سلطان مراد، وی در کنار مسجد جامع مرادیه در بورصه دفن شد. وی وصیت کرد تا بر قبرش چیزی بنا نکنند، و همچنین وصیت نمود تا اماکنی در کنار قبرش برپا شود، تا حفاظ در آن مشغول قرائت قرآن شوند.

سلطان مراد در دوران حکومت خویش به غیر از جهاد و فتوحات خدمات ارزنده‌ی دیگری مانند ساخت مساجد و مدارس و قصور و قنات را برای جامعه‌ی اسلامی ارزانی داشت، که نمونه‌ی بارز آن مسجد جامع ادرنه است که در کنار آن مدرسه و خانقاهی بنا داشت، که در آن به فقرا و مستمندان غذا داده می‌شد.

شناسنامه‌ی ششمين خلیفه‌ی عثمانی

نام كامل

سلطان مراد بن محمد بن بايزيد بن مراد بن اورخان بن عثمان بن ارطغرل

ترتیب در خلافت

ششم

تاريخ ميلاد

806هـ

دوران خلافت

824-855 هـ/1421-1451م

تاريخ وفات

855هـ

خلیفه‌ی قبلی

سلطان محمد چلبی

خلیفه‌ی بعدی

سلطان محمد فاتح

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com


مصادر و مراجع:

* الدولة العثمانیة- تألیف: دکتر علی محمد صلابی.

* الدولة العثمانية في التاريخ الإسلامي الحديث - تألیف: اسماعيل احمد ياغى

* سایت ويكيبيديا، سایت قصة الإسلام ، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت. سایت المعرفه

* تاريخ الدولة العلية العثمانية - تألیف: محمد فریک بک

* التاريخ الاسلامى، العهد العثمانى ، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الثالثة، 1411هـ/1991م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان