سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

21 تير 1404 16/01/1447 2025 Jul 12

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7786774
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 85   تعداد بازدید: 2922 تاریخ اضافه: 2010-02-25

غزوهٔ حمراء الأسد

ورود پیامبر به مدینه

رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- شامگاه همان روز- روز شنبه هفتم ماه شوال سال سوم هجرت- به مدینه رسیدند. وقتی نزد خانوادهٔ خود بازگشتند، شمشیرشان را به فاطمه دخترشان دادند و گفتند:

«اغسلی عن هذا دمه یا بنیة، فوالله لقد صدقنی الیوم»

«این را خون‌هایش را بشوی، که بخدا امروز برای من شمشیر خوبی بود!»

علی بن ابیطالب نیز شمشیرش را به وی داد و گفت: این را هم، خون‌هایش را بشوی، که بخدا امروز برای من شمشیر خوبی بود! رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند: اگر امروز تو نیک کارزار کردی، سهل بن حنیف و ابودجانه نیز همراه تو نیک کارزار کردند! [1]


شمار کشته‌شدگان طرفین

بیشتر روایات یک سخن‌اند بر اینکه کشته‌شدگان سپاه اسلام در جنگ احد هفتاد تن، و بیشتر آنان از انصار، بوده‌اند؛ زیرا، از انصار، در این جنگ شصت و پنج نفر کشته شدند، چهل و یک تن از خزرج، و بیست و چهار تن از اوس؛ یک نفر نیز از یهودیان کشته شد؛ و شهدای مهاجرین فقط چهار تن بودند.

اما، درمورد کشته شدگان سپاه مشرکین، ابن اسحاق آورده است که بیست و دو تن بوده‌اند. ولی، شمارش دقیق، با تأمل و دقت در تمامی تفاصیل جنگ احد که اهل مغازی و سِیر نوشته‌اند، و باتوجه به کشته‌شدگانی که از مشرکان در مراحل مختلف جنگ نام برده شده‌اند، نشان می‌‌دهد که کشتگان مشرکین سی‌وهفت تن بوده‌اند، نه بیست و دو تن؛ والله اعلم! [2]


حالت آماده باش در مدینه

مسلمانان رزمنده، آن شب- شب یکشنبه هشتم ماه شوال سال سوم هجرت- را پس از بازگشت از جنگ احد، به حالت آماده‌باش گذرانیدند. در تمامی طول شب، با وجود آنکه خستگی آنان را از پای درآورده بود، و بسیار آنان را درهم فشرده بود، نقب‌های زیرزمینی منتهی به مدینه و دروازه‌های مدینه را کاملاً زیرنظر داشتند و حراست می‌کردند، و به ویژه، از جان فرمانده بزرگشان رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- حفاظت به عمل می‌آوردند؛ زیرا، از هر سوی شبهه و احتمال پیش‌آمدهای ناخواسته به اذهانشان راه می‌یافت.


غزوهٔ حمراء الاَسد

تمام شب را رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- دربارهٔ آن وضعیت موجود می‌اندیشیدند. آنحضرت خوف آن را که مبادا مشرکان چنین بیاندیشند که از این فتح و پیروزی که در میدان جنگ به دست آورده‌اند، نتوانسته‌اند بهرهٔ قابل توجهی ببرند، و دچار پشیمانی بشوند، و از نیمهٔ راه بازگردند تا دو مرتبه بر مدینه یورش برند؟! این بود که تصمیم گرفتند عملیات تعقیب لشکر مکه را فوراً به مرحلهٔ اجرا درآورند.

حاصل مطلب صاحبان مغازی چنین است:

نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- در میان مردم ندا دردادند، و آنان را برای عزیمت بسوی برخورد مجدد بادشمن فراخواندند. این فراخوان، بامداد روز بعد از جنگ احد یعنی روز یکشنبه هشتم ماه شوال سال سوم هجرت بود. پیامبر بزرگ اسلام فرمودند:

«لا یخرج معنا إلا من شهد القتال».

«بجز کسانی که در عرصه نبرد حاضر بوده‌اند، کسی نباید همراه ما بیاید!»

عبدالله بی ابی گفت: من همراه شما سوار شوم و بیایم؟ فرمودند: نه! مسلمانان رزمنده با آن جراحت‌های شدید که برداشته بودند، و آن بیم و هراس فراوان که داشتند، دعوت پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را اجابت کردند و گفتند: سمعاً و طاعتاً! جابربن عبدالله از ایشان اجازه خواست و گفت: ای رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- من دوست می‌داشتم که شما در هیچ عرصه‌ای حاضر نشوید مگر آنکه من همراه شما باشم؛ اما پدرم مرا سرپرست دخترانش قرار داده بود؛ اینک به من اجازه دهید که همراه شما بیایم! پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- به او اجازه دادند.

رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- و مسلمانان رزمندهٔ همراه ایشان، شتابان حرکت کردند و طی مسافت کردند تا به حمراءالاسد، واقع در هشت میلی مدینه رسیدند، و در آنجا اردو زدند.

در آنجا، مَعبد بن ابی‌مَعبَد خزاعی به نزد رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- آمد و اسلام آورد.. بعضی نیز گفته‌اند که همچنان بر شرک خویش باقی بود، اما خیرخواه رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بود، زیرا خزاعه هم‌پیمانان بنی‌هاشم بودند. به هر حال، گفت: ای محمد، هان بخدا، مصیبت‌هایی که به یاران شما رسید بر ما سخت گران آمد! و بسیار خرسند شدیم که خداوند شما را به سلامت نگاه داشت! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به او دستور دادند که خود را به ابوسفیان برساند، و او را از اجرای نقشه‌ای که در سر پرورانده است بازدارد.

بیم و هراس رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- از اینکه مشرکان به فکر بازگشت به مدینه بیفتند کاملاً بجا بود. قریشیان، وقتی که به روحاء- واقع در سی و شش میلی مدینه- رسیدند، زبان به ملامت یکدیگر گشودند. به یکدیگر گفتند: هیچ کاری نکردید! قدرت و شوکت ایشان را درهم شکستید، و رهایشان گردید؛ سران ایشان همچنان زنده و پابرجای مانده‌اند، و بار دیگر در برابر شما صف‌آرایی خواهند کرد! بازگردید تا آنان را ریشه‌کن سازیم؟!

ظاهراً، این پیشنهاد به صورت سطحی، از جانب کسانی مطرح شد که برآورد صحیحی از قدرت رزمی و روحیه و تاب و توان معنوی طرفین نداشتند. به همین جهت، یکی از سران و پیشوایانشان، صفوان بن امیه، با آنان مخالفت کرد و گفت: ای خویشاوندان من، چنین نکنید! من می‌ترسم آن کسانی که از عزیمت به عرصهٔ جنگ- همراه سپاهیان مسلمانان در جنگ احد- خودداری کردند، با آنان بر علیه شما همدست شوند! حال که دولت فتح نصیب شما شده است، بازگردید. من هیچ ایمن نیستم از اینکه اگر شما به مدینه بازگردید دولت فتح نصیب دشمنان شما نگردد! این رأی، در برابر رأی اکثریت قریب به اتفاق مردود گردید، و لشکر مکه یک سخن شدند بر اینکه بسوی مدینه رهسپار گردند.

اما، پیش از آنکه ابوسفیان با لشکریانش از جایگاه خویش حرکت کنند، معبدبن ابی‌معبد خزاعی- که ابوسفیان خبر از اسلام آوردن وی نداشت- به نزد ابوسفیان آمد. ابوسفیان گفت: چه خبر؟ معبد؟! معبد که بنا داشت یک جنگ روانی- تبلیغاتی شدید را بر ابوسفیان و همراهانش تحمیل کند- گفت: محمد با یارانش به راه افتاده‌اند و در تعقیب شما هستند؛ با سپاهی که تاکنون همانند آن را هرگز ندیده‌ام! از کینه‌توزی نسبت به شما یکپارچه آتش‌اند. همهٔ آن کسانی نیز که در صحنهٔ نبرد با شما حاضر نشده بودند، به او پیوسته‌اند، و از بابت موقعیت که از دست داده‌اند سخت پشیمان شده‌اند. آنچنان خشم و کینه‌ای نسبت به شما دارند که هرگز تاکنون همانند آن را ندیده‌‌ام!

ابوسفیان گفت: وای بر تو؛ چه می‌گویی؟!

مَعبَد گفت: بخدا، جز این نمی‌بینم که همینکه به سوی مدینه حرکت کنی، پیشقراولان لشکر وی را خواهی دید که از پشت این تپه به سوی شما می‌آیند!

ابوسفیان گفت: بخدا، ما یک سخن شده‌ایم که بار دیگر بر آنان حمله بریم، و آنان را ریشه‌کن سازیم!؟

مَعبد گفت: چنین مکن! من خیرخواهم!

با این ترتیب عزم و ارادهٔ لشکر مکه بر بازگشت به مدینه سست گردید، و ترس و وحشت لشکریان ابوسفیان را دربرگرفت. ابوسفیان طریق عافیت را همانا در پیگیری انصراف از بازگشت به مکه دید. البته، ابوسفیان نیز دست به یک جنگ روانی- تبلیغاتی بر علیه سپاه اسلام زد؛ شاید بتواند آن سپاه از نو سازمان یافته را از پیگیری تعقیب لشکر مکه بازدارد، تا درنتیجه، بطور طبیعی، در جهت پرهیز از برخورد با آن سپاه موفقیتی کسب کرده باشد. کاروانی از عبدالقیس عازم مدینه بود. ابوسفیان گفت: شما یک پیام از من به محمد می‌رسانید؟ تا در عوض، من هم هرگاه به مکه آمدید، در بازار عکاظ این شتران شما را مویز بار کنم؟! گفتند: باشد! گفت: به محمد این پیام را از من برسانید که ما قصد حملهٔ مجدد به آنان را داریم، تا او و یارانش را ریشه‌کن کنیم!

کاروانیان در حمراءالاسد به رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- و یارانشان رسیدند، و سخن ابوسفیان را برای ایشان بازگفتند، گفتند: ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم! اما، این سخنان بر ایمان مسلمانان رزمنده افزود، و گفتند: حسبنا الله و نعم الوکیل! چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

{الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ (173) فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ}[3].

«آناکه مردم به ایشان گفتند: اینک مردمان برعلیه شما همدست شده‌اند؛ از آنان بهراسید! اما این سخنان بر ایمان آنان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است، و او کارگزار بسیار خوبی است! از این رو، در پرتو نعمت الهی و فضل خداوند بازگشتند، و هیچ بدی به آنان نرسید، و همه جا در پی رسیدن به خشنودی خدا بودند، و خداوند صاحب فضل عظیم است!»

پیامبر گرامی اسلام، روز یکشنبه بود که به حمراءالاسد رسیدند. روزهای دوشنبه و سه‌شنبه و چهارشنبه- نهم و دهم و یازدهم ماه شوال سال سوم هجرت- را نیز در آنجا اقامت فرمودند، و سپس به مدینه بازگشتند. پیش از بازگشت به مدینه، حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- ابوعزّهٔ جُمَحی را دستگیر کردند. وی همان کسی بود که در جنگ بدر اسیر شده بود و رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- بخاطر مستمندی و تعدد دخترانش، او را بدون فدیه آزاد کرده بودند، و در برابر، وی متعهد شده بود که هیچکس را بر علیه آنحضرت حمایت و پشتیبانی نکند، اما او نقض عهد کرد و مردم را توسط اشعارش بر ضد نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- و مسلمانان تحریک و تشویق می‌کرد؛ چنانکه پیش از این گذشت. در جنگ احد نیز شرکت کرد. وقتی رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- دستور بازداشت او را صادر کردند، گفت: ای محمد، مراببخش، و بر من منت بگذار، و مرا برای دخترانم زنده واگذار؛ من نیز با تو عهد می‌کنم که این کردار خود را هرگز تکرار نکنم! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند:

«لا تمسح عارضیک بمکة بعدها و تقول: خدعت محمداً مرتین؟! لا یلدغ المؤمن من جحر مرتین!»

«از این پس دست به گونه‌هایت نخواهی کشید در مکه و نخواهی گفت که من محمد را دوبار فریب دادم؟! انسان با ایمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود!!»

آنگاه زبیر- یا عاصم بن ثابت- را امر فرمودند تا گردن وی را بزند.

همچنین، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- حکم اعدام یکی از جاسوسان مکه را صادر فرمودند. وی معاویه بن مغیره بن ابی‌العاص، جد مادری عبدالملک بن‌مروان بود. داستان وی از این قرار بود که پس از بازگشت مشرکان از میدان جنگ احد، این معاویه نزد پسر عمویش عثمان‌بن عفان آمد. عثمان از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برای او درخواست امان‌نامه کرد. پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- به او امان‌نامه دادند، مشروط بر اینکه اگر بیش از سه روز در آن حوالی یا در مدینه بماند، او را خواهند کشت.

وقتی مدینه برای بار دوم از لشکر اسلام خالی شد، بیش از آن سه روز که به او مهلت داده شده بود در مدینه ماند و برای قریشیان جاسوسی می‌کرد. وقتی لشکر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- عازم بازگشت به مدینه شد، معاویه از مدینه گریخت. رسول ‌خدا -صلى الله علیه وسلم- زیدبن حارثه و عمار بن یاسر را به تعقیب او فرستادند؛ آندو نیز او را تعقیب کردند، و همینکه او را گرفتند، درجا کشتند [4].

بدون تردید، غزوهٔ حمراءالاسد یک غزوهٔ مستقل نبوده است. این غزوه، در واقع، بخشی از جنگ احد است، و تتمهٔ آن، و صحنه‌ای از صحنه‌های آن به حساب می‌آید.

غزوهٔ احد را با تمام مراحل و طول و تفصیل آن از نظر گذرانیدیم. محققان از دیرباز پیرامون سرنوشت این جنگ گفتگو داشته‌اند که بالاخره به شکست مسلمانان منتهی گردید یا نه؟ بی‌شکّ، در مرحلهٔ دوم جنگ احد، برتری نظامی و رزمی از آن مشرکان بود، و ساعتی مشرکان به طور کامل صحنهٔ جنگ را در اختیار گرفته بودند، و در این مرحله، خسارت‌های جانی و روانی در جبههٔ لشکر اسلام بیشتر و کارسازتر بود. همچنین، به طور قطع، گروهی از مسلمانان از میدان جنگ گریختند، و به طور موقت گردونهٔ جنگ به نفع لشکر مکه گردش کرد؛ اما، با این همه، مسائل دیگری نیز در کار بوده است که مانع از این می‌شود که ما از این سلطهٔ موقت نظامی با عنوان فتح و پیروزی تعبیر کنیم.

تردیدی در این نیست که لشکر مکه هرگز نتوانست اردوگاه مسلمانان را در عرصهٔ کارزار احد حتی برای چند دقیقه اشغال کند. از سوی دیگر، با وجود آنکه نابسامانی و درهم ریختگی و آشفتگی به شدت لشکر مدینه را تهدید می‌کرد، عدهٔ قابل توجهی از سپاهیان اسلام حاضر نشدند به فرار از میدان جنگ تن دربدهند، و با شجاعت هرچه تمام‌تر مقاومت کردند تا پس از ساعتی پیرامون مقرّ فرماندهی رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به یکدیگر پیوستند.

سپاهیان اسلام در هیچیک از مراحل این جنگ در وضعیتی گرفتار نیامدند که لشکر مکه آنان را تعقیب کند؛ همچنین، حتی یک تن از رزمندگان لشکر مدینه به اسارت کفار مکه درنیامد! کما اینکه لشکریان مکه به هیچ غنیمتی از سپاه اسلام دست نیافتند. این نیز نکتهٔ مهمی است که کفار مکه همینکه در مرحله دوم به نحوی احساس پیروزی و تسلط کردند، تا مرحلهٔ سوم جنگ به کارزار خویش ادامه دادند، در حالیکه سپاه مدینه همچنان در اردوگاه خودش مستقر بود؛ همچنین، سپاه مکه- چنانکه معمول فاتحان آن روزگار بود- یک یا دو یا سه روز پس از پایان جنگ در صحنهٔ نبرد نماندند، بلکه شتابان بازگشتند، و عرصهٔ کارزار را رها کردند و رفتند، پیش از آنکه مسلمانان صحنه راترک کرده باشند. حتی، جرأت نکردند پای به مدینه بگذارند و به غارت و چپاول اموال و زنان و کودکان مدینه دست بزنند؛ با آنکه چند قدم بیشتر با مدینه فاصله نداشتند، و دروازه‌های مدینه به رویشان گشاده بود، و از لشکر و نیروهای رزمی نیز مدینه بکلی خالی شده بود!

تمامی این قرائن و شواهد حاکی از آنند که شتاب و دستپاچگی ابوسفیان برای بازگشت و خروج از معرکهٔ جنگ، به خاطر آن بوده است که ابوسفیان می‌ترسید که اگر لشکریانش به مرحلهٔ سوم جنگ پای گذارند، شکست و ننگ و عار به بار آورند؛ به خصوص، وقتی موضعگیری ابوسفیان را در برابر غزوهٔ حمراءالاسد بررسی می کنیم، بر یقین و باورمان نسبت به این برداشت و نتیجه‌گیری افزوده می‌گردد.

با این ترتیب، می‌توان گفت جنگ احد عبارت از یک جنگ پایان نایافته است. هر یک از طرفین، بهرهٔ خودش را از موفقیت در میدان جنگ برده، و خسارت خودش را هم دیده است، و بدون آنکه هیچیک از طرفین به طور کامل از عرصهٔ کارزار بگریزد، و اردوگاه خویش را در اختیار اشغال نظامی دشمن قرار دهد، هر دو طرف دست از نبرد کشیده‌اند؛ و این، معنای یک «جنگ پایان نایافته» است.

سخن خداوند متعال به همین نکتهٔ مهم اشاره دارد، آنجا که می‌فرماید:

{وَلاَ تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ وَكَانَ اللّهُ عَلِیماً حَكِیماً}[5].

«در ارتباط بااین جماعت دچار سستی نشوید؛ اگر شما ناراحتی‌هایی دیده‌اید، اینان نیز ناراحتی‌هایی دیده‌اند و می‌بینند همانگونه که شما ناراحتی می‌بینید؛ اما، شما از خداوند امیدها دارید که اینان ندارند!»

در این آیهٔ شریفه، خداوند هر یک از این دو سپاه را به آن سپاه دیگر از جهت آزار رسانیدن و آزار دیدن تشبیه می‌کند و همانند اعلام می‌کند. از این بیان استفاده می‌شود که موقعیت هر دو سپاه یکسان بوده است، وهر دو سپاه در حالی که عملاً پیروز و غالب نبوده‌اند بازگشته‌اند.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 2، ص 100.

[2]- نکـ: همان، ج 2، ص 122-129؛ فتح الباری، ج 7، ص 351؛ غزوهٔ احد، محمد احمد باشمیل، ص 278-280.

[3]- سوره آل عمران، آیات 173-174.

[4]- تفصیلات جنگ احد و غزوه حمراءالاسد را عمدتاً از سیرهٔ ابن‌هشام (ج 2، ص 60-129)؛ زادالمعاد (ج 2، ص 91-108)؛ فتح الباری همراه با متن صحیح بخاری (ج 7، ص 345-377)؛ و مختصر سیرةالرسول، شیخ عبدالله نجدی (ص 242-257) گرفته‌ایم؛ مآخذ دیگر این فصل را در جاهای خودشان ارجاع داده‌ایم.

[5]- سوره نساء، آیه 104

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان