تاریخ چاپ :

2024 Jul 27

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

فتوحات ابوبكر صديق رضی الله عنه در عراق

بسم الله الرحمن الرحیم

 

هم‌‌زمان با پايان سركوب مرتدها و برقراري امنيت و آرامش در شبه‌جزيره‌ي عرب، ابوبكر صديق رضی الله عنه بنا بر رهنمود‌هاي رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به فكر گسترش قلمرو اسلام افتاد و براي اين منظور، دو لشكر را براي فتح عراق گسيل كرد:

الف) لشكري به فرماندهي خالد بن وليد رضی الله عنه براي فتح عراق اعزام كرد. خالد رضی الله عنه در يمامه بود كه ابوبكر صديق رضی الله عنه براي فتح عراق به او نامه نوشت و دستورش داد از جنوب غربي، آغاز كند: خليفه در فرمانش به خالد رضی الله عنه چنين نوشت: «راه عراق را در پيش بگير تا به عراق برسي و از فرج‌الهند ـ كه همان ابله است ـ آغاز كن.»

ابوبكر صديق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه دستور داد تا با مردم به مهرباني برخورد كند و آنان را به اسلام دعوت دهد؛ اگر نپذيرفتند، از آن‌ها جزيه بگيرد و اگر از پرداخت جزيه نيز امتناع كردند، با آنان بجنگد. فرمان ديگر ابوبكر رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه اين بود كه كسي را به زور با خود همراه نكند و از كساني كه پيشينه‌ي ارتداد دارند، كار نگيرد و از مسلماناني كه در مسير حركتش قرار دارند، بخواهد كه داوطلبانه و به ميل خود او را همراهي كنند. ابوبكر رضی الله عنه براي پشتيباني از خالد رضی الله عنه سپاهياني را فراهم كرد و آنان را به كمك خالد رضی الله عنه فرستاد.( نگاه كنيد به: البداية و النهاية (6/347))

 

ب) دومين لشكري كه ابوبكر رضی الله عنه براي فتح عراق گسيل كرد، لشكري به فرماندهي عياض بن غنم رضی الله عنه بود. عياض رضی الله عنه در ميانه‌ي راه نباج و حجاز بود كه نامه‌ي ابوبكر صديق رضی الله عنه را دريافت كرد و فرمان يافت تا از شمال شرقي به عراق برود و از ناحيه‌ي مصيخ آغاز كند. ابوبكر صديق رضی الله عنه به عياض رضی الله عنه دستور داد: «به سوي مصيخ برو و از آن‌جا آغاز كن و سپس از بالاي عراق به آن وارد شو تا به خالد برسي.» ابوبكر رضی الله عنه در فرمانش به عياض رضی الله عنه افزود: «به هر كس كه خواهان بازگشت مي‌باشد، اجازه بده بازگردد. كسي را به همراهي خود مجبور نكنيد؛ هر كس كه دوست دارد، با شما بيايد و هر كه مي‌خواهد، بازگردد.»( الفن العسكري الإسلامي، نوشته‌ي دكتر ياسين سويد، ص83؛ تاريخ طبري (4/162))

 ابوبكر رضی الله عنه در نامه‌اي به خالد و عياض دستور داد كه به سوي حيره بشتابند و هر كس كه زودتر به حيره برسد، فرمانده است: «زماني كه در حيره گرد هم آمديد، هر يك از شما كه زودتر به حيره رسيده بود، امير آن يكي است. در حيره كه با هم شديد و ديده‌بان‌هاي پارسيان را در هم شكستيد و مطمئن شديد كه مسلمانان از پشت سرشان غافل‌گير نمي‌شوند، يكي از شما در حيره براي پشتيباني از همكارش و ديگر مسلمانان بماند و ديگري، بر شهرهايي كه دشمنان خدا و دشمنان خودتان از پارسيان در آن، قدرت و جا گرفته‌اند، شبيخون بزند.»( تاريخ طبري (4/163))

 

مثني بن حارثه، پيش ابوبكر رضی الله عنه رفت و ايشان را براي جنگ با ايراني‌ها تشويق كرد. وي، به ابوبكر صديق رضی الله عنه گفت: «مرا فرمانده‌ي قوم خودم قرار بده.» ابوبكر صديق رضی الله عنه نيز پذيرفت. مثني رضی الله عنه بازگشت و جهاد عراق را آغاز نمود. پس از مدتي برادرش مسعود بن حارثه را پيش ابوبكر فرستاد و نيروي كمكي خواست. ابوبكر صديق رضی الله عنه براي مثني رضی الله عنه نامه‌اي نوشت و با مسعود فرستاد؛ در بخشي از اين نامه آمده بود: «من، خالد بن وليد رضی الله عنه را به سوي تو فرستادم تا در عراق، به همراه آن دسته از اقوامت كه با تو هستند، به استقبالش بروي (و از او فرمان ببري)؛ دستيارش باش و او را كمك نما؛ با نظرانش مخالفت نكن و از فرمانش سر نتاب كه او از كساني است كه خداي متعال، در كتابش آنان را ستوده و فرموده است:  

« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا »سوره‌ي فتح، آيه‌ي29

یعنی: «محمد، فرستاده‌ي خداست و كساني كه با او هستند، در برابر كافران، شديد و سرسخت و نسبت به يكديگر مهربان و دل‌سوز مي‌باشند و تو، ايشان را (همواره) در ركوع و سجود مي‌بيني»

تا زماني كه خالد با توست، او فرمانده مي‌باشد و وقتي از تو جدا شود، تو همانند گذشته امير خواهي بود.»

شخصي از قوم مثني بن حارثه به نام مذعور بن عدي از لشكر مثني جدا شد و به ابوبكر صديق رضی الله عنه نامه نوشت كه: «من، از طايفه‌ي بني‌عجل هستم و از پيش‌قراولان لشكر و با من، مرداني از طايفه‌ام هستند كه هر يك از آن‌ها بهتر از صد مرد جنگي است؛ من، اين منطقه را خوب مي‌شناسم و تجربه‌ي جنگي نيز دارم؛ بنابراين كار سواد را به من واگذار تا به خواست خدا، امور آن‌جا را (پس از فتح) به دست گيرم.» مثني بن حارثه رضی الله عنه نيز در نامه‌اي، ابوبكر صديق رضی الله عنه را از ماجراي مذعور باخبر كرد و به ابوبكر صديق رضی الله عنه نامه نوشت كه: «من، خليفه‌ي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم را از اين باخبر مي‌كنم كه شخصي از قبيله‌ام به نام مذعور بن عدي كه از طايفه‌ي بني‌عجل مي‌باشد، با تعداد اندكي به نزاع و مخالفت با من برخاسته است؛ بنابراين صلاح ديدم كه شما را از اين ماجرا باخبر كنم تا در اين‌باره هر تصميمي كه مي‌خواهيد، بگيريد.»( مجموعة الوثائق السياسية، ص372)

 

ابوبكر صديق رضی الله عنه در پاسخ مذعور بن عدي، چنين نوشت: «نامه‌ات به دستم رسيد و از خواسته‌ات آگاه شدم؛ آري؛ تو همان گونه هستي كه گفته بودي و طايفه‌ات، طايفه‌ي خوبي است. من، براي تو پيشنهاد مي‌كنم كه به خالد بن وليد رضی الله عنه بپيوندي و با او همراه شوي و تا زماني كه او در عراق است، با او باشي و چون از عراق رفت، تو نيز با او عراق را ترك كني.» ابوبكر صديق رضی الله عنه پاسخ مثني بن حارثه رضی الله عنه را اين چنين داد: «آن شخ صلی الله علیه وسلم عجلي به من نامه نوشت و از من چيزهايي درخواست كرد؛ من، نيز پاسخش را نوشتم و به او دستور دادم به خالد رضی الله عنه بپيوندد تا ببينم چه مي‌شود و فرمان من، به تو اين است كه تا خالد بن وليد رضی الله عنه از عراق بيرون نرفته، تو نيز عراق را ترك نكني؛ زماني كه خالد عراق را ترك كرد، تو در جايت بمان كه بيش از اين شايسته و سزاواري.»

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com