سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

12 ارديبهشت 1404 04/11/1446 2025 May 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7630739
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 344   تعداد بازدید: 3167 تاریخ اضافه: 2010-03-26

تأييد خلافت علی رضی الله عنه با اجماع صحابه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

به اجماع اهل سنت علي پس از عثمان، به دليل بيعت مهاجران و انصار با ایشان، خليفه‌ي مسلمانان بوده و به دليل برتري علي از اصحاب باقي مانده و سابقه‌ی او در ايمان، علم و دانش وافر، خويشاوندي با پیامبر صلی الله علیه وسلم ، محبوبيتش نزد خدا و رسول، مناقب و ویژگی های بارز و والا، شجاعت، فضايل، سوابق و شرافت، شباهت رفتار و كردار او با پیامبر صلی الله علیه وسلم  و منزلت والايي كه داشت، مهاجران و انصار او را به خلافت تعيين كردند و آن دسته‌از اصحاب كه در مدينه بودند به ‌اجماع با او بيعت كردند، بنابراين در آن زمان امام بر حق و به تمام معنا خليفه‌ي مسلمین بود و اطاعت او بر ديگر مسلمانان واجب و خروج و شورش عليه وي حرام بود. اجماع بر تأييد خلافت علي را بسياري از علما نقل كرده‌اند، از جمله:

1- طبق روايت ابن سعد، به ‌اجماع تمام صحابه اي كه در آن زمان در مدينه و صادقانه بر دين استوار بودند و در اسلام سابقه‌اي درخشان وطولاني داشتند؛ علي به عنوان خليفه تعيين شد و با او بيعت كردند، وی مي‌گويد: در فرداي همان روزي كه سيدنا عثمان به شهادت رسيد، با علي به عنوان خليفه بيعت كردند، طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص، سعيد بن زيد بن عمر بن نفيل، عمار بن‌ياسر، اسامه بن زيد، سهل بن حنيف، ابو ايوب انصاري، محمد بن مسلمه، زيد بن ثابت، خزيمه بن ثابت و تمام كساني كه در مدينه بودند با علي بيعت كردند.[1]

2-ابن قدامه مي‌نويسد: امام احمد با اسنادش از عبدالرزاق، از محمد بن راشد، از عوف روايت مي‌كند كه: نزد حسن بودم مردي به گونه‌اي حرف مي‌زد كه گويا به ‌ابوموسي به دليل آنكه ‌از علي پيروي كرده بود ايراد مي‌گيرد، حسن خشمگين شد و گفت: سبحان الله! امير مؤمنان عثمان به قتل رسيد و مسلمانان با علي بيعت كردند، آيا پيروي ابوموسي از علي ايرادي دارد؟ [2]

3- ابوالحسن اشعري گويد: امامت علي را بعد از عثمان را ثابت مي‌دانيم، چرا كه صحابه كه ‌اهل حل و عقد بودند او را تعيين كردند، چون در آن زمان كسي از اهل شورا باقي نمانده و همه به دليل فضيلت و عدالتش او را تأييد كردند و اينكه علي در زمان خلفاي راشدين ادعاي خلافت نمي‌كرد، وقتي از اين كار امتناع می‌كرد بدان علت بود كه می‌دانست وقتش نرسيده و آن گاه كه وقتش رسيد آشكارا اعلان مي‌كرد و در كارش دریغی نكرد و به وظيفه‌ی خود با اراده‌ي محكم و عمل به حق عمل كرد و به روش خلفاي پيش از خود كه در حقيقت پيشوايان عدالت و استوار بر راه حق و عامل به قرآن و سنت بودند، خلافت راشده را انجام داد، بنابراين تمام اهل سنّت بر عدالت و فضيلت خلفاي چهارگانه‌ اجماع دارند. خداوند از همه راضي باد.[3]

4- ابو نعیم اصفهانی می‌گوید: وقتی که میان اصحاب اختلاف بوجود آمد، علی که‌از پیشگامان هجرت، یاری دهنده و اهل غیرت برای اسلام بود و اتفاق امّت بر این بود که چنین کسانی به خاطر تقدّمی‌که در دین و دنیا دارند مقدّم هستند و در مورد فضیلت و اولویّت آنها نزاع و اختلافی نیست و و ازجمله‌افرادی بود که رسول خدا صلی الله علیه وسلم در حالی از دنیا رفت که‌از آنها راضی بود و به ایشان مژده‌ی بهشت داده بود، مؤمنان او را دوست می‌دارند ومنافقان با او دشمني می‌كنند و کسی انکار نکیکند که‌از همه محبوب تر بود و اين كه كساني قبل از او خلافت را به عهده گرفتند مقام و منزلت او را پايين نمی‌آورد، چون شبيه‌اين فضيه در ميان انبياء و رسولان نيز وجود دارد، خداوند متعال می‌فرمايد:

« تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآَتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آَمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ» (بقره 253)

اين پيغمبران (كه نام برخي از آنان گذشت) بعضي از ايشان را بر بعضي ديگر برتري داديم. خداوند با برخي از آنان سخن گفت و بعضي را درجاتي برتر داد و به عيسي پسر مريم معجزاتي داديم و او را با روح‌القدس (يعني جبرئيل) تقويت و تأييد نموديم. اگر خداوند مي‌خواست كساني كه بعد از اين پيغمبران مي‌آمدند، به دنبال نشانه‌هاي روشني كه به (دست) آنان مي‌رسيد (و هدايت راستين و دين حقي را كه دريافت مي‌نمودند به مقتضاي چنين هدايت و ديني، همه‌ايشان ايمان مي‌آوردند و اختلافي نمي‌ورزيدند و) با‌يكديگر نمي‌جنگيدند.ليكن (بنا به خواست خدا) اختلاف ورزيدند و بعضي ايمان آوردند و برخي كافر شدند. اگر خدا مي‌خواست با هم نمي‌جنگيدند و به ستيز نمي‌خاستند، ولي خداوند آنچه را مي‌خواهد (از روي حكمتي كه خود مي‌داند) انجام مي‌دهد.

لذا برتري دادن برخي نسبت به برخي ديگر، از مقام و منزلت آنان نمي‌كاهد و فضيلت دادن ‌يك نفر هرگز به معناي نفي آن فضیلت از كسان ديگران نيست، فضايل ‌يك نفر موجب پايين آوردن مقام و فضيلت كسي ديگر نخواهد شد. اين در حالي است كه رسولان بندگان برگزيده و بهترين مخلوقات خداوند هستند.

   خلاصه‌ي سخن اين كه بعد از سيدنا عثمان خلافت را به فردي عادل، پارسا، زاهد و پايبند به سيرت و سنّت رسولالله صلی الله علیه وسلم  و اصحابش، به عهده گرفت و ايفاي وظيفه نمود، تا آن كه خداوند متعال او را به شهادت، هدايت‌يافته و هدايت كند. در حالي كه مردم را به راه روشن هدايت و صراط مستقيم رهبري می‌كرد، از اين دنيا برد.[4]

5-ابو منصور بغدادي مي‌گويد: پيروان حق وعدالت بر صحت تعيين علي بر خلافت پس از عثمان اجماع كرده‌اند.[5]

6-زهري مي‌گويد: عثمان به پيمانش وفاداري كرد، شهيد شد و برترین صحابه ی زمان خود بود و بعد از او علي از همه به خلافت شايسته تر بود، علي رغم اين، باز مسئوليت خلافت را بدون بيعت اعضاي شورا وديگر مردم با او، به عهده نگرفت.[6]

7-عبدالملک جويني مي‌گويد: اثبات خلافت عمر، عثمان و علي  رضی الله عنه  همانند ابوبكر طبق شرايط بوده و مرجع اثبات امامت هر‌يك روايت متواتر و اجماع قطعي است و سخن كسي كه مي‌گويد: خلافت علي با اجماع منعقد نشده ‌است اعتبار ندارد، چون امامت با مخالفت كسي به ‌او سپرده نشد، بلكه فتنه‌ها به خاطر امور ديگر شعله ور گرديد.[7]

8-ابو عبدالله بن بطه مي‌گويد: بيعت با علي، به وسيله‌ي اجماع (خودجوش) مسلمانان منعقد گرديد و علي كسي را براي بيعت دعوت نداد و بوسيله‌ي شمشير‌ يا طايفه‌اش كسي را وادار به بيعت نكرد و خلافت را با جانش شرافت بخشيده و زینت بخشید و لباس زيبايي را با عدالت بر آن پوشاند و با بزرگواريش مقام آن را بلندتر نمود و او از قبول آن سرباز مي‌زد، مجبورش كردند و از آن روي برگرداند امّا مسلمانان وادارش كردند كه قبول كند[8].

9-غزالي مي‌گويد: مسلمانان به ‌اجماع ابوبكر رضی الله عنه  را براي خلافت تعيين كردند و سپس ابوبكر عمر را پيشنهاد كرد و مسلمانان با اجماع او را تأييد كردند و بعد از آن به ترتيب بر خلافت عثمان و علي اجماع نمودند. هرگز جايز نيست كسي گمان كند آن تربيّت‌يافتگان پیامبر صلی الله علیه وسلم  خيانت در دين خدا را روا بدارند و به خاطر اهداف و اغراض شخصي اقدام به چنين خيانتي بزرگ كرده باشند و اجماعشان بر اين امر از نيكوترين و معتبرترين مسائلي است كه فضيلت آنان را به ترتيب خلافت‌شان مي‌دانند و از بررسي روايت و احاديث براي ما روشن مي‌شود كه عملكرد صحابه و اهل اجماع در اين ترتيب، مستند و مستدل بوده ‌است.[9]

10-ابوبكر ابن العربي مي‌گويد: وقتي تقدير الهي عملي شد و پیامبر صلی الله علیه وسلم  وفات یافت، مشخص بود كه مردم بدون رهبر و خليفه رها نخواهند شد و بندگان خدا نياز به خليفه‌اي دارند و بر آنان فرض است كه تحقيق كنند و براي خود خليفه‌اي تعيين نمايند و از آنجايي كه بعد از سه خليفه‌ي اوّل كسي در علم، تقوا و دينداري، دارای مقام و شخصيتی همانند خليفه‌ي چهارم نبود، بيعت با او منعقد گرديد و اگر شتابزده با علي  رضی الله عنه  بيعت نمی‌كردند، قطعاً دايره‌ي فتنه و آشوب شورشيان منحرف گسترش می‌یافت و قابل كنترل نبود، به همين دليل مهاجران وانصار علی رضی الله عنه  را انتخاب کردند و علي قبول خلافت را بر خود فرض می‌ديد، لذا قبول كرد و بعنوان خليفه تعيين گرديد[10].

11-ابن تيميه مي‌گويد: اصحاب رسولالله صلی الله علیه وسلم  به ‌اتفاق آراء بعد از عمر رضی الله عنه  با عثمان رضی الله عنه  بيعت كردند و از پیامبر صلی الله علیه وسلم  ثابت است كه فرمود: «بر شماست كه ‌از سنت من و سنت خلفاي راشدين راهيافته‌ي بعد از من پيروي كنيد و به ‌آن چنگ زنيد و آن را محكم بگيريد و بر شماست كه‌ از امور نوپيدا دوري كنيد، چرا كه هر نو پيدايي (بدعت در دين) و گمراهي است ».[11] و اميرمؤمنان علی رضی الله عنه  آخرين نفر از خلفاي چهارگانه راشد راهيافته ‌است و عموم اهل سنت اعم از علماء، عبادتگزاران، اميران و فرماندهان و... اتفاق نظر دارند كه‌ ابوبكر، عمر، عثمان و علي  رضی الله عنه  به ترتيب خلفاي راشد و راهيافته بوده‌اند.

12-ابن حجر مي‌گويد: بعد از شهادت عثمان در اوائل ذي حجه‌ي سال (35 هجري) مهاجرین و انصار و تمام آناني كه در مدينه بودند با علي بيعت كردند و علي ماجراي بيعتش را به همه‌ي گوشه و كنار شهر‌ها نوشت، همه بيعتش را پذيرفتند جز معاويه كه در شام بود، در نتيجه آان حوادث پيش آمد.[12]

آنچه ‌از روايات استنباط مي‌شود این است كه خلافت علي با توجه به شايستگي و سزاوارتر بودن او و صحت آن بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه ، به تأييد اجماع رسيده ‌است وسيدنا علی رضی الله عنه  در شرايط شايسته و در زمان مناسب به خلافت رسيد، [13].

 برخي بر وقوع اجماع بر خلافت علی رضی الله عنه  از چند جهت اعتراض كرده‌اند:

(1)- برخي از صحابه مانند سعد بن ابي وقاص، محمد بن مسلمه، ابن عمر، اسامه بن زيد و امثال اينها با علی رضی الله عنه  بيعت نكردند.[14]

(2)- كساني كه بيعت كردند، بيعتشان مشروط به ‌اين بود كه قاتلان عثمان قصاص شوند.[15]

(3)- شاميان – معاويه و طرفدارانش – نه تنها با او بيعت نكردند بلكه با او جنگيدند.[16]

اعتبار اين اعتراضات در حدي نيست كه صحت اجماع مذكور را زير سؤال ببرد و ‌يا تعارضي داشته باشد، چون از چند جهت مردود است،

جهت اوّل: ادعاي تخلف گروهي از صحابه ‌از بيعت علي نادرست است، زيرا صحابه ‌از بيعت تخلف نورزيدند، فقط برخي از ‌ياري علي در جنگهايي كه با مسلمانان داشته خودداري كردند، چون مسأله‌اجتهادي بود و هر‌يك طبق اجتهاد خود عمل كرد و كار خود را درست مي‌دانست.[17]

امّا آنچه ‌ابن خلدون گفته: بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه  مردم در شهرهاي مختلف پراكنده بودند و در بيعت با علي شركت نداشتند، دو گروه در زمان بيعت در مدينه بودند، برخي مانند سعد، سعيد و ابن عمر تا جمع شدن صاحب نظران و توافق بر یک امام از بيعت خودداري كردند.[18]

در حقيقت نوشته‌ي ابن خلدون مبالغه ‌آمیز و نادرست است، چون طبق روايت ابن سعد ابن حبان، ذهبي[19] غیره، سعد بن ابي وقاص وديگر صحابه اي را كه‌ابن خلدون نام برده كه با علي بيعت كردند چون همانطور كه گفته شد تمامی‌صحابه اي كه در مدينه حضور داشتند به ‌اجماع بيعت كردند. به دلیل آن كه خود ابن خلدون نوشته: تابعين حاضر در مدينه به صحت بيعت با علي و واجب بودن اطاعت از او بر مسلمانان تصريح كرده‌اند؛ اين ادعا مبالغه‌آميز است و من تنها بدين علت نوشته‌هاي ابن خلدون را نقل كردم كه بسياري از نويسندگان و محققان به نوشته‌هايش استناد كرده‌اند.

جهت دوم: تعيين خليفه و پيشوا واجب و امري اجتناب ناپذير است و به تأخير انداختن اين امر تا حضور و توافق تمام امت محال و بسيار مشكل است و هر آنچه كه منجر به چنين چيزي شود، به دلیل فساد و تباهی حاصل از آن منتفي است.[20]

جهت سوم: جایی که بیعت با بیعت عمر و ابوعبيده و حاضران در سقفيه ‌از انصار و غيره بدون حضور عثمان، علي و ديگر صحابه ي حاضر در مدينه منعقد گرديد و عدم حضور بعضي خدشه‌اي بر آن اجماع وارد نمي‌كند حتّي اگر كسي ديگر هم با او بيعت نکرد، بنابراین عدم حضور تعدادی در بیعت با علی هم اشکالی ندارد، لذا حسن بصري می‌گويد: به خدا سوگند بيعت با علي همانند بيعت با ابوبكر و عمر بود! .[21]

جهت چهارم: ادعای اینکه بیعت به شرط قصاص قاتلان عثمان از سوی برخی بیعت کنندگان صورت گرفته صحیح نیست، شرط بيعت آنها تنها اين بود كه به حق حكم كند، بدین صورت که مدّعی خون و افراد خواسته شده را حاضر کند و ادعا مطرح شود و متهم از خودش دفاع كند و دلایل در حضور قاضي ارائه گردد و پس از بررسي جوانب قضیه، قاضي حكم را صادر كند، [22] ولي آنطور كه در روايات آمده طلحه و زبير و برخي صحابه رضوان الله عليهم مشروط بر اقامه‌ی حدود بيعت كردند، سند اين روايت ضعيف است و متن آن ايراد دارد.[23] و ابن العربي در اين باره مي‌گويد: اگر اعتراض كنند كه در روايات آمده: برخي گفتند: با علي بر اين شرط بيعت كنيد كه قاتلان عثمان را قصاص کند، در جواب بايد گفت: اين شرط صحيح نيست و اعتبار ندارد.[24]

جهت پنجم: اختلاف معاويه و علي بر سر خلافت نبود، بلكه به خاطر اجراي حد شرعي بر کسانی بود كه در قتل سيدنا عثمان  رضی الله عنه  مشاركت داشتند و معاويه  رضی الله عنه  گمان مي‌كرد که كارش درست و اجتهادش صحيح است، به همين علت مي‌گوييم: او در اجتهادی كه به خطا رفته ‌است‌ يك پاداش دارد، [25] طبق روايات صحيح مخالفت معاويه با علي بر سر انتقام از قاتلان عثمان بوده ‌است و هرگز به خاطر خلافت مخالفت نمي‌كرد و حتي به حقانيّت خلافتش معترف بود، ابو مسلم خولاني مي‌گويد: با گروهي از مردم نزد معاويه  رضی الله عنه  رفتم، گفتند: چرا با علي مخالفت كردي؟ آيا فكر مي‌كني صلاحيّت و شايستگي او را داري؟ گفت: به خدا نه، مي‌دانم كه همتای او نيستم و او از من بهتر است، ليكن مگر شما نمی‌دانيد كه عثمان را مظلومانه كشته‌اند و من پسر عمو و ولي دم(خونخواه) او هستم؟ پيش علي برويد و بگوييد: قاتلان عثمان را به من تحويل دهد، من هم تسليم مي‌شوم، گويد: آنها پيش علي آمدند و با علي صحبت كردند و حرفها و خواسته‌هاي معاويه را به ‌اطلاعش رساندند، امّا علي آنها را تحويل نداد.[26]

ابن كثير از طريق ابي ديزيل با سندش تا ابودرداء و ابواُمامه روايت مي‌كند كه: آن دو نزد معاويه رفتند و گفتند: معاويه! چرا با اين مرد بزرگ مي‌جنگي؟ به خدا او پیش از تو و پدرت ايمان آورده و در خويشاوندي، از تو به رسول خدا صلی الله علیه وسلم نزديكتر و به خلافت شايسته تر است، گفت: من به خاطر خون عثمان مي‌جنگم، او قاتلان عثمان را پناه و جا داده ‌است، برويد به ‌او بگوئيد، قصاص ما را از قاتلان عثمان بگيرد، بعد از آن من اوّلين فرد شامی‌خواهم بود كه با او بيعت كنم.[27] روايات زیادی در تأیید اين موضوع وجود دارد و در بين علمای آگاه مشهور است[28] كه معاويه به خاطر خلافت با علي درگير نبود و محققان به صراحت اين حقيقت را در كتابهايشان نوشته‌اند[29].

امام الحرمين جويني مي‌گويد: اگر چه معاويه با علي جنگيد، امّا منكر خلافت او نبود و ادعاي خلافت نداست، بلكه خواهان قصاص از قاتلان عثمان بود و گمان می‌كرد در اين خواسته‌اش بر حق است، در حالي كه چنين نبود.[30]

ابن حجر هيثمی‌مي‌گويد: ‌يكي از اعتقادات اهل سنّت و جماعت اين است كه مي‌گويند: جنگها و درگيريهاي علي و معاويه رضی الله عنه  به خاطر خلافت و عدم اولویّت علي به خلافت نبوده‌است و هيچ فتنه‌اي به خاطر شايستگي علي به خلافت بر پا نشد، بلكه به خاطر آن بود كه معاويه و طرفدارانش از علي خواسته بودند قاتلان پسر عمويش، عثمان را به ‌آنها تحويل دهد و علي از اين كار امتناع كرد.[31] ان شاء الله موضع علي و علّت عدم تسليم قاتلان عثمان را در جاي خود شرح خواهيم داد و شاهد ما از ذکر این موضوع در اینجا اثبات این حقیقت است که عدم بيعت معاويه با علی خللي در حقانيّت علي ایجاد نکرده‌ است.

ابن تيميه مي‌گويد: معاويه‌ادعاي خلافت نداشت و جنگیدن و بيعت نكردنش به خاطر خلافت نبود و هر كس از معاويه درباره‌ي حقانيت خلافت علي سؤال می‌كرد، به حقانيت آن معترف بود و هر دو گروه طرفدار علي و معاويه علاوه بر اين كه به خلافت علي معترف بودند، قبول داشتند كه معاويه در سطح علي نيست و معتقد بودند تا وقتی شخصيتي همچون علي باشد خلافت معاويه جواز ندارد، چون فضيلت، سابقه، شجاعت، علم، دينداري و ديگر فضايل علي بر ايشان آشكار بود.[32] در نتيجه ثابت است كه هيچ كس با علي به خاطر خلافت درگيري نداشت.3 حتي اقوال و نظرياتي كه نقل كرديم هم بيانگر و شرح عقيده‌ي آنان نبود و اين را به معتقدان مژده داد و نسل‌ها را بر همين ترتيب و به آن احساس عزّت، افتخار نماييم و با مباهات خود را به آن منتسب بدانيم.

 

و صلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

-----------------------------------------------------------------

[1]- الطبقات الكبري 3/31.

[2]- منهاج القاصدين في فضل الخلفاء الراشدين /77-78 به نقل از عقيده‌ي اهل سنت في الصحابه 2/619.

[3]- الإبانة من اصول الديانة ومقالات الاسلاميين 1/346

[4]- كتاب الامامة و الرد علي الرافضة./360-361.

[5]- كتاب اصول الدين /286-287.

[6]- الاعتقاد /193.

[7]- کتاب الارشاد الی قواطع الأدلّة في اصول الاعتقاد، ص 342-363

[8]- لوامع الانوار البهيه، سفاريني 2/346، عقيدة اهل السنة 2/692.

[9]- الاقتصاد في الاعتقاد /154.

[10]- العواصم من القواصم /142.

[11]- سنن ابوداود 4/201، ترمذي 5/44، حسن و صحيح است

[12]- فتح الباري 7/72.

[13]- عقيدة اهل السنة والجماعة في الصحابة 2/693

[14]- العواصم و القواصم /146– 147.

[15]- منبع سابق.

[16]- عقيدة اهل السنة و الجماعة في الصحابة 2/695.

[17]- التمهيد، باقلاني /233-234، العواصم من القواصم /147.

[18]- المقدمة /214.

[19]- الطبقات 3/31، الثقات 2/268، دول الاسلام 1/14 عبدالله بن سبأ و أثره في احداث الفتنة في صدر الاسلام /171-172.

[20]- منهاج القاصدين في فضل الخلفاء الراشدين /76-77 نقل از عقيدة اهل السنة.

[21]- عقيدة اهل السنة في الصحابة 2/696

[22]- عقيدة اهل السنة في الصحابة 2/696.

[23]- تاريخ الطبري 5/495 – 460.

[24]- العواصم و القواصم.

[25]- عقيدة اهل السنة 2/696.

[26]- البدایة و النهایة7/265 و تحقيق مواقف الصحابة 2/147.

[27]- البدایة و النهایة7/270 و الانتصار للصحب و الآل /239.

[28]- البدایة و النهایة7/268-270 و دكتر امحزون اين روايات در تحقيق مواقف الصحابة 2/146-150 جمع كرد.

[29]- الانتصار /239.

[30]- لمعة الادلة في عقايد اهل السنة /115.

[31]- الصوائق المحرومه، به نقل از الانتصار للصحب والآل /239.

[32]- مجموع الفتاوی 35/72-73.

3 الانتصار للصحب و الآل /241.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان