سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آبان 1404 01/05/1447 2025 Oct 23

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 8140062
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 348   تعداد بازدید: 3199 تاریخ اضافه: 2010-03-26

موضع علی در برابر فرمانداران عثمان رضی الله عنه و خویشاوندان کارگزار او

بسم الله الرحمن الرحیم

 

1- موضع علی رضی الله عنه  در برابر فرمانداران عثمان رضی الله عنه

امیر‏المؤمنین علی رضی الله عنه  نیک این موضع را میدانست که از عوامل اساسی فتنه، عدم رضایت گروهی از مردم از فرمانداران عثمان رضی الله عنه  است آن هم تنها به دلیل شایعاتی بود که سران فتنه‏جو و آشوبگر علیه عثمان رضی الله عنه  و فرماندارانش پخش کرده‏بودند، که البته به دلیل ناتوانی یا ستمگری فرمانداران نبود، امّا بسیاری از نویسندگان معاصر وقتی از سیاست علی رضی الله عنه  در منصوب کردن فرمانداران سخن می‏گویند سخن خود را اینگونه آغاز می‏کنند: علی رضی الله عنه  بعد از در دست‏گرفتن زمام خلافت راضی نبود که فرمانداران تعیین شده از سوی عثمان رضی الله عنه  حتی برای یک لحظه در مقام خود باقی بمانند، دینداری و امانتداری ایشان رضی الله عنه  چنین اجازهای نمی‏داد.[1]

واقعاً چه اتهام زشتی که عثمان رضی الله عنه  و فرماندارانش را بدان متهم میکنند، من بهاین اتهام در کتاب (تیسیر الکریم المنان فی سیرة عثمان بن عفان رضی الله عنه ) پاسخ داده‏ام و در مورد حقیقت و ماهیت فرمانداران عثمان در یک بحث کامل[2] به بحث و پژوهش پرداخته‏ام، پس برای آگاهی بیشتر به آنجا مراجعه کنید.

کسانی که فرمانداران عثمان رضی الله عنه  را مورد انتقاد و عیب جویی قرار داده‏اند به روایاتی واهی و پوچ اما معروف و شایع استناد کردهاند

الف- اولین روایت: از این روایت‏‏ها از واقدی نقل شده که میگوید: ابن عباس گفت: عثمان مرا فرا‏خواند و به امیر حج منصوبم کرد، سپس وقتی به مدینه آمدم مردم با علی رضی الله عنه  بیعت کرده‏بودند، من به خانه‏ی علی رضی الله عنه  رفتم، دیدم که مغیره بن شعبه با او تنها نشسته، من منتظر ماندم تا او بیرون رفت، آنگاه در مورد خواسته‏ی وی پرسیدم، علی رضی الله عنه  گفت: او قبل از این هم به من گفته بود: به عبدالله بن عامر و معاویه و فرمانداران عثمان رضی الله عنه  پیغام بفرست و آنها را بر مقامشان باقی بگذار تا از مردم برای تو بیعت بگیرند چون آنها شهرها و مردم را آرام میکنند، امّا در همان روز از پذیرفتن سخن او امتناع ورزیدم و گفتم: سوگند به خدا اگر برای یک لحظه در روز بر خلافت بمانم از رأی و نظر خود استفاده می‏کنم، و اینها و امثال اینها را به عنوان فرماندار منصوب نمی‏کنم.

آنگاه او از پیش من رفت و من احساس کردم که او می‏داند کهاشتباه می‏کند، و اینک دوباره نزد من آمد و گفت: ابتدا با شما مشورت کردم و با من مخالفت کردید، بعد از آن فکری دیگر به ذهنم خطور کرده و می‏خواهم آن را عملی نمایید و آن هم عزل فرمانداران است از افراد مورد اعتماد کمک بگیر، خداوند کافی است، آنها قدرتشان از قبل ضعیف تر است.

ابن عباس میگوید: به علی رضی الله عنه  گفتم: بار اوّل تو را نصیحت کرده و در بار دوم تو را فریب داده است، آنگاه علی رضی الله عنه  به من گفت: حتی اگر مرا نصیحت کرده باشد؟ ابن عباس گفت: تو می‏دانی که معاویه و یارانش اهل دنیا هستند، وقتی تو آنها را بر مقامشان باقی بگذاری توجه نمیکنند که چه کسی زمام امور را در دست دارد، و وقتی آنها را عزل کنی می‏گویند: او بدون شورا خلافت را به دست گرفته است، و قاتل عثمان اوست، و مردم را علیه تو می‏شورانند، سپس اهل شام و اهل عراق علیه تو بپا می‏خیزند علاوه بر آن از شورش طلحه و زبیر علیه تو ایمن نیستم.

علی رضی الله عنه  گفت: امّا در مورد اینکه آنان را بر مقامشان باقی بگذارم از نظر دنیوی مصلحت است، امّا آنچه حق مرا بدان ملزم می‏نماید و شناختی که از فرمانداران عثمان داردم این است که هیچ کس از آنان را هیچگاه به عنوان فرماندار منصوب نکنم، اگر قبول کنند برایشان بهتر است و در غیر این صورت با شمشیر با آنان برخورد خواهم کرد.

ابن‏عباس گفت: سخن مرا بپذیر و وارد خانه‏ات شو و درب را به رویت ببند، عرب‏ها گشتی می‏زنند و ناآرام می‏شوند و غیر از تو کسی را نخواهند یافت، سوگند به خدا اگر امروز با مردم همراه شوی، فردا خون عثمان رضی الله عنه  را بر گردن تو می‏اندازند، امّا علی رضی الله عنه  نپذیرفت و به ابن‏عباس گفت: به شام برو تو را فرماندار آنجا مقرر کرده‏ام، آنگاه ابن‏عباس گفت: این فکر خوبی نیست، معاویه از بنی امیه و پسر عموی عثمان رضی الله عنه  و فرماندار او در شام است، از اینکه گردن مرا به خاطر خون عثمان بزند ایمن نیستم، حداقل اگر مرا نکشد زندانیم می‏کند، آنگاه علی علت را پرسید، گفت: به خاطر اینکه خویشاوند تو هستم و آنچه بر گردن تو می‏گذراند بر گردن من هم می‏گذراند، پس بهتر است به معاویه نامه بنویسی و او را وعده و وعیدی دهی، امّا علی رضی الله عنه  نپذیرفت و گفت: سوگند به خدا کهاین کار رانخواهم کرد.[3]

ب- روایت دوّم: روایت دوم به معنای روایت اوّل است و چیزهایی در آن اضافه شده و مقداری با روایت اوّل تفاوت دارد که در مورد صحت آن انسان دچار تردید می‏شود، در این روایت آمده که ابن‏عباس بعد از کشته شدن عثمان رضی الله عنه  به مکه آمد و در راه با طلحه و زبیر که گروهی از قریش را همراه داشتند ملاقات کرد.[4] این امر با واقعیت مخالف است، چون با علی رضی الله عنه  بعد از آمدن ابن‏عباس از حج بیعت شد و طلحه و زبیر با علی بیعت کردند که اگر در این زمان بیرون رفته باشند، پس قبل از بیعت کردن بیرون رفته‏اند و این اشتباه واضح و آشکاری است.[5]

ج – روایت سوم: روایت ابی مخنف که آن را بدون سند روایت کرده است که مغیره بن شعبه به علی رضی الله عنه  پیشنهاد کرد که معاویه را بر فرمانداری شام باقی بگذارد و طلحه و زبیر را به فرمانداری بصره و کوفه منصوب کند، امّا ابن‏عباس به رأی او اعتراض کرد، چون بصره و کوفه سرچشمه مال و منبع ثروت بودند، و اگر آنها را در این دو شهر فرماندار قرار دهد میتوانند علی را در تنگنا و فشار قرار دهند، ماندن معاویه هم در شام به نفع علی نیست، آنگاه علی رضی الله عنه  نظر و رأی ابن‏عباس را پذیرفت و مشورت مغیره بن شعبه را قبول نکرد.[6]

 

د- روایت چهارم: روایت اوّل و‏اقدی بااندکی اختصار از طریق ابن عبدالبر[7] ذکر شده است، امّا به جای ابن‏عباس نام حسن را آورده است[8].

خطر این روایات در اینجاست که به عنوان اساس و پایهی مهم‏ترین پژوهش‏های تاریخی معاصر قرار گرفتهاند و نتیجهی حاصل از آنها عیب جویی و لکه دار کردن دیانت، عدالت و امانتداری بزرگان اصحاب و اهل شورا است، آنها افرادی مادی گرا تصور شده‏اند که هدفشان ثروتاندوزی و رسیدن به قدرت است حتی اگر به قیمت ریختن خون مسلمین باشد، و فتنهای که به کشته شدن عثمان انجامید و جنگ جمل، همه به خاطر طمع‏ورزی‏های شخصی بوده است.[9]

در متن بیشتر این روایات اضطراب و ناهمگونی مشخص است و اینکه در روایت آمده که ابن‏عباس بعد از بیعت مردم با علی به مدینه آمد، با روایت‏های مورد اعتماد مخالف است، چون در روایات معتبر آمده که ابن‏عباس قبل از آنکه با علی بر خلافت بیعت شود به مدینه آمده بود، که قبلاً گذشت.، اینکه میگوید: مغیره به علی پیشنهاد کرد که به عبدالله بن عامر و معاویه و فرمانداران عثمان رضی الله عنه  پیغام بفرستد و آنها را بر پستشان باقی بگذارد با روایات معتبر‏تر متضاد است، به گفتهی روایات معتبر بیشتر این فرمانداران ولایت‏های خود را ترک گفته و به سوی مکه رهسپار شده‏بودند، پس چگونه علی به آنها پیغام بفرستد که بر مقامشان باقی بمانند و حال آنکه آنان شهر‏ها را ترک ‏کردهاند؟

در مورد اینکه میگوید: علی در مورد فرمانداران گفت: سوگند به خدا اگر برای یک لحظه در روز خلیفه باشم به نظر و رأی خود عمل می‏کنم و اینها و امثال اینها را به عنوان فرماندار منصوب نخواهم کرد، این گفته با این حقیقت کهاین فرمانداران صلاحیت فرمانداری و رهبری را داشته‏اند تضاد دارد، همین فرمانداران و رهبران بودند که دولت اسلامی‏را گسترش دادند، عبدالله بن عامر در دوران فرمانداری خود بر بصره فتوحات اسلامی‏را تا کابل پایتخت افغانستان گسترش داد و اگر معاویه رضی الله عنه  صلاحیت و لیاقت نمی‏داشت بیست سال فرمانداری نمیکرد...

گفتیم که علت نارضایتی گروهی از مردم از فرمانداران عثمان، شایعه‏هایی بود که فتنه‏جویان آشوبگر در مورد آنان پخش کرده‏بودند و دلیلش ناتوانی آنها نبود، -‏ همانگونه که حقیقت تاریخی این را اثبات می‏کند- روایت دروغین مغیره بن شعبه را شخصیتی دروغگو و فریبکار معرفی می‏کند که به مصلحت مسلمین توجه ندارد به خصوص در چنان شرایط سخت و دشواری که وجود داشت و این موضوع با اخلاق و سیره مغیره بن شعبه قبل از فتنه و بعد از فتنه همخوانی ندارد، همچنین این روایت علی رضی الله عنه  را به صورت فردی معرفی می‏کند که از امور سیاسی آگاه نیست، اما مغیره و ابن‏عباس توانایی بیشتری در این زمینه‏ها دارند.[10].

امّا در روایت ابی محنف ابن‏عباس به علی رضی الله عنه  پیشنهاد می‏دهد که معاویه را عزل کند چون فرمانداری معاویه از نظر سیاسی به نفع او نیست...، بر خلاف روایات واقدی که در آن آمده‏است: اگر علی رضی الله عنه  دو صحابی بزرگوار طلحه و زبیر را فرمانده کوفه و بصره قرار دهد، در‏آمدهای مالی آن دو شهر را تصاحب خواهند کرد.[11] این روایات از نظر سند واهی و ضعیف هستند که دلیل مناسبی برای بی اعتبار بودن آنهاست، از نظر متن نیز مضطرب و منکَرند و همه با فرض و تخمین مطرح شده‏اند که اگر چنین شود چنان خواهد بود، پس این روایات تاریخ را به صورت واقعی آن نقل نمیکنند ومشخص است که هوا پرستیها و دخالت شخصی راوی و تمایلات رافضی‏گری در این روایات تأثیر زیادی دارد.[12]

بر سر‏کار گذاشتن فرمانداران جدید از جانب امیر‏المؤمنین علی رضی الله عنه  در شهرهای دوردست، مردم را برای بیعت کردن بهتر تشویق میکرد، دوران فتوحات را برای آنان یادآوری میکرد و راه را برای مهارتهای جدیدی باز میکرد که به حرکت در آیند و در خدمت دین خدا باشند.[13]

امیر المؤمنین‏علی بن ابی‏طالب‏ رضی الله عنه  از استعداد و توانمندی رهبری برخوردار بود و مردم و اوضاع حاکم بر جامعه را می‏شناخت، او فرمانداران را عزل میکرد تا کسانی دیگر غیر از آنها را که برای تحقق انسجام اداری و سیاسی بین خلیفه و همکارانش مناسب می‏دید به جایشان انتخاب نماید، همانگونه که قبلاً عمر‏ رضی الله عنه  تعدادی از فرمانداران ابوبکر رضی الله عنه  را عزل نمود و عثمان رضی الله عنه  نیز بعضی از فرمانداران عمر را عزل کرد، پس علی هم حق داشت که کسی را که خود مصلحت می‏دید عزل کند و کسی دیگر را به جای او تعیین‏کند.[14]

امّا بعضی از نویسندگان معاصر در این قضیه که علی  رضی الله عنه  فرمانداران عثمان را عزل کرده از حقیقت دور شده و این موضع را نا‏مناسب تفسیر کردهاند، بعضی این کار علی را دلیلی بر پایداری وی برحق و ضرورت تغییر عنوان نموده‏اند و بعضی آن را نشانهی ضعف آگاهی سیاسی علی دانسته‏اند و گفته‏اند که از نظر سیاسی بهتر آن بود که او این فرمانداران، به خصوص معاویه را باقی می‏گذاشت تا آنکه اوضاع آرام می‏شد و در شهرها برای علی بیعت گرفته میشد، همهاین تفسیرها بر محور روایات واهی و بی اساسی ارائه می‏شوند که در آنها: مغیره بن شعبه دو پیشنهاد متضاد در مورد فرمانداران به علی رضی الله عنه  داد[15]، علاوه بر این باید دانست که علی  رضی الله عنه  یک امام مجتهد بود و میتوانست در صورت مصلحت همه فرمانداران عثمان را عزل نماید.

پیامبر صلی الله علیه وسلم  که معصوم است خالد بن سعید بن عاص را به عنوان فرماندار صنعاء و عمرو بن عاص را به فرمانداری عمّان منصوب کرد[16]، امّا پس از ایشان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  خالد را عزل کرد و به جایش مهاجر بن ابی‏امیه را گذاشت، عمرو را عزل نمود و به جایش حذیفه بن محصن را منصوب کرد.[17] ابوبکر رضی الله عنه  دو فرمانده بزرگ خالد‏بن‏ولید و مثنی بن حارثه رضی‏الله عنهما را به عنوان فرمانده منصوب کرد، امّا بعد از وی عمر‏ رضی الله عنه  آنها را با اینکه صلاحیت و کفایت داشتند، عزل نمود.[18] عمر رضی الله عنه  عمرو بن عاص را به فرمانداری مصر منصوب کرد[19] و مغیره بن شعبه رضی الله عنه  را به عنوان فرماندار کوفه مقرر نمود[20] اما بعد از او عثمان رضی الله عنه  این دو را از مقامشان عزل کرد و ابن ابی سرح[21] را به فرمانداری مصر و سعد بن ابی وقاص[22] را به فرمانداری کوفه منصوب کرد.

آیا انسان خردمند و عاقل، از ابوبکر، عمر و عثمان رضی الله عنه  به خاطر اینکه فرمانداران را عزل کردهاند انتقاد می‏کند؟ هر زمانی اوضاع و شرایط متناسب با خود را دارد، کسی که بعداً می‏آید اجتهاد و نظری دارد که فرد سابق نداشته است و کسی که حضور دارد چیزهایی را می‏بیند که فرد غایب نمی‏بیند.[23]

این گفته بعضی از نویسندگان معاصر که علی رضی الله عنه  همه فرمانداران عثمان رضی الله عنه  را عزل کرد صحت ندارد، بلکه ایشان فقط معاویه بن ابی سفیان در شام[24] و خالد بن ابی العاص بن هشام در مکه را عزل کرد.[25]

در بصره فرماندار آن عبدالله بن عامر از آن بیرون رفت و عثمان کسی دیگر را به جای او تعیین نکرد.[26] در یمن یعلی بن منیه رضی الله عنه  که امیر بود اموال خراج را می‏گرفت و بعد از کشته شدن عثمان رضی الله عنه  به مکه رفت و به طلحه و زُبیر پیوست و با آنها در جنگ جمل حضور یافت، ابن ابی سرح فرماندار مصر برگشت و پسر عمویش را به عنوان جانشین خود در آن جا تعیین کرد و وقتی که به مصر بازگشت، دید که ابن ابی حذیفه بر آنجا مسلط شده است و ابن ابی حذیفه او را از مصر بیرون راند، وی به رمله در فلسطین رفت ودر همان جا درگذشت.[27] اینگونه فرمانداران یمن و بصره خودشان از مقام فرمانداری کناره گیری کردند؛ فرماندار مصر ابن ابی حذیفه را عزل کرد و امیر المؤمنین علی رضی الله عنه  فرماندار کوفه رادر پست خود باقی گذاشت. پس در حقیقت علی  رضی الله عنه  فقط معاویه فرماندار شام و خالد بن ابی العاص فرماندار مکه را عزل کرد، امیر المؤمنین علی رضی الله عنه  به همانصورت افراد برگزیده و منتخب را به عنوان فرمانداران مسلمین منصوب کرد، یکی از فرماندارانی کهایشان او را منصوب کرد سهل بن حنیف انصاری بود، او صحابی بزرگواری است که در جنگ بدر و اُحد حضور داشته است و در روز جنگ اُحد آنگاه که مردم پراکنده شدند، او در کنار پیامبر صلی الله علیه وسلم  ایستاد و با ایشان بر مرگ بیعت کرد، با تیراندازی از پیامبر صلی الله علیه وسلم  دفاع میکرد، وی همچنین در غزوهی خندق و دیگر جنگها با پیامبر صلی الله علیه وسلم  همراه بود.[28] علی رضی الله عنه  این صحابی بزرگوار را فرماندار تعیین کرد و عثمان بن حنیف را به عنوان فرماندار بصره مقرر کرد؛ عثمان بن حنیف صحابی بزرگوار و از انصار بود و در زمان عمر‏ رضی الله عنه  به فرمانروایی عراق تعیین شده‏بود، [29] قیس بن سعد بن عباده را به عنوان فرماندار مصر منصوب کرد، [30] او در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم  رئیس پلیس و فردی هوشیار و بخشنده بود.[31] عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب را به عنوان فرماندار یمن تعیین کرد، [32] عبیدالله صحابی بود و یک سال از برادرش کوچکتر است، وی فردی شریف و ستوده بود.[33]

در مورد اینکه بعضی از نویسندگان گفته‏اند که علی رضی الله عنه  فرمانداران را پیش از آنکه اهالی شهرها با او بیعت کنند عزل کرده است، باید گفت برای اینکه امام و رهبر فرماندارن شهرها را تعیین کند، شرط نیست که مردم با او بیعت کرده باشند و همه مسلمین بر این اتفاق دارند، بلکه وقتی اهل حل و عقد با هر خلیفهای بیعت کردند همه شهرهای تابع مرکز مسلمین باید بیعت نمایند و اگر تعیین فرمانداران مشروط به بیعت اهالی شهرها بود بیعت صدیق‏ رضی الله عنه  کامل نمی‏گردید، چون قبل از آنکه اهل مکه، طایف، حواشی و بحرین با او بیعت نمایند لشکر اسامه را فرستاد و با منکران زکات و مرتدین جهاد کرد. همچنین عمر فاروق رضی الله عنه  در آغاز خلافتش خالد بن ولید را عزل کرد و ابی عبیده بن جراح را به فرماندهی کل لشکر مسلمین در شام تعیین کرد. این زمانی بود که هنوز بیعت اهل یمن به او نرسیده بود. همچنین عثمان‏ رضی الله عنه  قبل از رسیدن بیعت شهرها در امور مسلمین شروع به تصرف کرد.[34]

 

2- علی رضی الله عنه  برخی از اقوام خود را به عنوان فرماندار تعیین می کند

نویسندگان معاصر از اینکه علی و عثمان خویشاوندانشان را در شهرها به فرمانداری منصوب کردهاند سخن گفته‏اند. در مورد عثمان‏ رضی الله عنه  باید گفت از بین هیجده فرماندار ایشان فقط پنج نفر از بنی امیه بودند و هنگامی‏که عثمان‏ رضی الله عنه  وفات یافت فقط سه نفر از بنی امیه بر سر پست فرمانداری بودند: معاویه، عبدالله بن سعد بن ابی سرح و عبدالله بن عامر بن کریز، عثمان رضی الله عنه  ولید بن عقبه و سعید بن عاص را عزل کرد، امّا آنها را از کجا عزل کرد؟ از کوفه که عمرس سعد بن ابی وقاص را از فرمانداری آن عزل کرده بود، کوفه از هیچ فرماندرای راضی نبودند و عزل این فرمانداران از سوی عثمان‏ رضی الله عنه  برای آنها عیب به حساب نمی‏آید، بلکه عیب از شهری بود که درآنجا به عنوان فرماندار قرار گرفته بودند.[35]

 خویشاوندان عثمان رضی الله عنه  که به عنوان فرماندار تعیین شده بودند، کفایت و توانایی خود را در اداره امور ولایتهایشان اثبات کردند، بسیاری از شهرها بدست آنان فتح گردید و با رعیّت خود به نیکی و عدالت رفتار میکردند، بعضی از آنها قبلاً در دوران ابوبکر و عمربفرماندار بودند.[36] امیر المؤمنین علی رضی الله عنه  به شیوهی عثمان‏ رضی الله عنه  از میان خویشاوندان خود کسانی را که صلاحیت، کفایت و توانایی داشتند به فرمانداری تعیین کرد که فرزندان عمویش عباس بودند و عبارت بودند از: عبدالله بن عباس، عبیدالله بن عباس، قثم و تمام فرزندان عباس و محمد بن ابوبکر که پسر رضاعی او بود.

 بعد از تحقیق معلوم می‏شود که عثمان و علی رضی الله عنه  کسانی را به فرمانداری منصوب کردند که به گمان غالب آنان دارای کفایت و مهارت کافی بودند و چنین نیست که به خاطر خویشاوندی کسی را برتردانسته باشند، شرایط حاکم به گونهای بود که می‏بایست در انتخاب فرمانداران از حیث توانایی و امانتداری دقت زیادی به عمل آید، زیرا علاوه بر مشکلات خوارج در زمان علی، هنوز فتوحات در سرزمینهای شرقی استقرار نیافته بودند، .[37]

اگر در نسب فرمانداران علی رضی الله عنه  تأمل کنیم، می‏بینیم که از بین سی و شش فرماندار یازده نفر از انصار و هفت نفر از قریش بودند که از قریشیها چهار نفر از فرزندان عباس بن عبدالمطلب بودند، اسامی‏فرمانداران در دوران خلافت علی[38] رضی الله عنه به صورت زیر بود:

1- سهل بن حنیف انصاری (مدینه).

2- تمام بن عباس بن عبدالمطلب (مدینه).

3- ابو ایوب انصاری (مدینه).

4- ابو قتاده انصاری (مدینه).

5- قثم بن عباس بن عبدالمطلب (مکه و طایف).

6- عمر بن ابی سلمه (بحرین).

7- قدامه بن عجلان انصاری (بحرین).

8- نعمان بن عجلان انصاری (بحرین).

9- عبیدالله بن عباس (یمن و بحرین).

10- سعید بن سعد بن عباده انصاری (فرمانده لشکر).

11- مالک اشتر (جزیره، سپس مصر).

12- شبیب بن عامر (جزیره).

13- کمیل بن زیاد نخعی (جزیره).

14- محمد بن ابی حذفه بن عتبه (مصر).

15- قیس بن سعد بن عباده انصاری (مصر).

16- محمد بن ابوبکر صدیق (مصر).

17- عثمان بن حنیف انصاری (بصره).

18- عبدالله بن عباس (بصره).

19- ابوالاسود الدؤلی (بصره).

20- هانی هوذه نخعی (کوفه).

21- ابوموسی اشعری (کوفه).

22- ابو مسعود بدری (کوفه).

23- قزطه بن کعب انصاری (کوفه).

24- سهل بن حنیف انصاری (فارس).

25- زیاد بن ابی سفیان (فارس).

26- منذر بن جارود (اصطخر).

27- عمر بن سلمه (اصفهان).

28- محمد بن سلیم (اصفهان).

29- خلید بن قره تمیمی‏(خراسان).

30- عبدالرّحمن بن أبزی (خراسان).

31- جعده بن هبیره بن ابی وهب (خراسان).

32- عبدالرحمن بن جزء طائی (سجستان).

33- ربعی بن کأس عنبری (سجستان).

34- جریر بن عبدالله بجلی (همدان).

35- اشعث بن قیس کندی (آذربایجان).

36- سعید بن سریه خزاعی (آذربایجان).

37- خریت بن راشد ناجی (اهواز).

38- مصقله بن هبیره شیبانی (اهواز).

39- یزید بن حجیه تمیمی‏(ری).

40- سعد بن مسعود ثقفی (مدائن).

41- حارث بن مره عبدی (سند).[39]

عثمان و علیبدو خلیفه راشد بودند که مقتدا و الگوی مسلمانان هستند و کارهایشان سوابق قانونی درخشانی در این امت است، همان طور که عمر‏ رضی الله عنه  این سنّت و شیوه را برای کسانی که بعد از او می‏آیند بنا نهاد که از دادن پست به خویشاوندانش پرهیز میکرد، عثمان و علی پست دادن به خویشاوندان را در صورت داشتن صلاحیت برای مسلمین بعدی بنا نهادند.[40]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

-----------------------------------------------------

[1]- الخلفاء الراشدین بخار ص 374

[2]- عثمان بن عفان، صلابی ص 264-289

[3]- تاریخ طبری 5/461 تا 463

[4]- منبع سابق 5/463

[5]- خلافة علی عبد الحمید علی ص 103

[6]- انساب الاشراف 2/36

[7]- انساب الاشراف 2/36

[8]- الاستیعاب 2/371

[9]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید ص 103، تاریخ الاسلام ذهبی، عهدالخلافة الراشده ص 537

[10]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی، ص 105

[11]- خلافة علی بن ابی طالب ص 106

[12]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ص105

[13]- علی بن ابی طالب، عبدالستار الشیخ ص176

[14]- عصرالخلافة الراشده ص129

[15]- پیشین ص159

[16]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص123

[17]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص123

[18]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص122

[19]- پیشین ص155

[20]- تاریخ طبری 5/467

[21]- سیر اعلام النبلاء 1/33، الولایة علی البلدان1/17

-[22] تاریخ طبری5/251

[23]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة 2/99

[24]- المعجم الکبیر طبرانی 12/261، مصنف ابن ابی شیبه1/81

[25]- تاریخ ابن خیاط 201، الولایة علی البلدان2/3

[26]- سیر اعلام النبلاء 3.35، الاصابه ترجمه ش4711

[27]- تحقیق مواقف الصحابه 2/100

[28]- الطبقات3/471

[29]- التاریخ الکبیر بخاری 3/209

[30]- النجوم الزاهره 2/94، و لامصر ص44

[31]- الاصابة 3/94، تحقیق مواقف الصحابه 2/101

[32]- سیر اعلام النبلاء 3/512

[33]- تحقیق مواقف الصحابه 2/101

[34]- تحقیق مواقف الصحابه 2/101

[35]-حقبة من التاریخ ص75 و ن ک عثمان بن عفان صلابی ص265

[36]-تحقیق مواقف الصحابه 1/417

[37]-عصرالخلافة الراشده ص129

[38]- عصرالخلافة الراشده ص129

[39]- عصرالخلافة الراشده ص130، 131، 132

[40]- لاساس فی السنة و فقهها سعید حوی 4/1675 عثمان بن عفان صلابی ص365

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان