سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7760148
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 4   تعداد بازدید: 5014 تاریخ اضافه: 2010-05-04

خلافت ابو جعفر منصور، مؤسس حقيقی حکومت عباسی (136 – 158 هـ)

اسم و نسب و خانواده او

او دومین خلیفه ی عباسی بود که بعد از وفات برادرش بر کرسی خلافت نشست، نام کاملش عبدالله بن محمد بن عبدالله بن عباس است، و به منصور بالله و ابو جعفر منصور معروف است.

او در سال 95 و در روایت دیگر سال 101 هجری در روستای حمیمه (واقع در جنوب شام) دیده به جهان گشود، او تقریبا ده سال از برادرش ابوالعباس سفاح (خلیفه اول بزرگتر است). مادرش ام ولد (کنیزی که برای آقایش فرزند بدنیا آورد) است، و نامش سلامة بربریة می باشد.

در بین بزرگ مردان بنی هاشم که در حمیمه ساکن بودند، نشأت یافته و بزرگ شد، و از آنها علم و فصاحت را آموخت، او فردی فصیح در لغت، و آگاه به سیر و اخبار گذشتگان بود، و شعر و نثر نیز فرا گرفته بود.

پدرش محمد بن علی کسی است که دعوت عباسی را پایه ریزی کرد، و منصور فردی سی ساله بود که پدرش دار فانی را وداع گفت، او توفیق ملاقات با جدش را نیز یافته بود، و تا سال 118 هجری جدش علی بن عبدالله زنده بود.

زمانی که دعوت عباسی پیروز شد، و خلافت اموی رو به فروپاشی و نابودی گذاشت، برادرش ابو العباس سفاح بعد از به خلافت رسیدنش (سال 132 هـ)، برای مبارزه با دشمنانش، از برادرش منصور کمک گرفت، منصور در اداره‌ی دولت نیز به برادرش کمک می کرد، بدینوسیله او در طی دوران خلافت برادرش، اعتماد او را در توانایی اداره‌ی امور و حکومت داری بدست آورد، و سبب شد تا ابوالعباس در بیماری مرگ، او را ولی عهد و جانشین خود معرفی کند.

به اعتقاد بسیاری از مورخین او پایه گذار و تثبیت کننده‌ی خلافت عباسی بوده است، بگونه ای که با بیش از بیست سال حکومت توانست چنان ریشه و پایه ی دولت عباسی را محکم کند، که تا قرن ها بعد از او، خلفای زیادی برمنصب خلافت قرار بگیرند.

استحکام بخشیدن به پایه های حکومتی با از بین بردن مخالفان و شورشیان

زمانی که خلافت به ابو جعفر منصور رسید، هنوز پایه های خلافت عباسی محکم نشده بود، و اوضاع مملکت استقرار نیافته بود، و این امری طبیعی برای هر حکومت نو پا و جدید است. از سوی دیگر رجال حکومت به فکر منصب بالاتر بودند، و خاندان بنی عباس هر کدام فکر کسب منصب خلافت را داشتند، و لذا خلیفه ی جدید مشکلات زیادی بر سر راه داشت، که می بایست با آنها دست و پنجه نرم می کرد، تا بتواند خود و حکومتش را از این گردباد مهیب نجات دهد.

اولین مشکلی که ابو جعفر منصور با آن مواجه شد، شورش عمویش عبدالله بن علی بود، که ادعا می کرد او نسبت به پسر برادرش به خلافت مستحق تر است، پس بیعت او را رد کرده، و علیه او خروج کرد، عبدالله بن علی گمان می کرد که ابوالعباس، خلافت را برای او وصیت کرده است، او لشکر بلاد شام را که زیر سلطه خودش بود، برای نبرد آماده ساخت.

اما ابو جعفر به او پناه داد، و راه مسالمت و صلح در پیش گرفت، و قبل از هر نوع حرکت خشونت آمیز، به سوی او نامه نوشت، و او را به طاعت و عدم سرپیچی دعوت کرد؛ اما او از کوه غرور خود پایین نیامد و ادعای قبلی خود را دوباره بیان کرد، سرانجام منصور چاره ی جزء استفاده از شمشیر پیدا نکرد، و ابومسلم خراسانی را در رأس یک لشکر بزرگ به سویش فرستاد، و در سال 137 هجری، عمویش شکست سنگینی متحمل شده و راه فرار را در پیش گرفت، و به نزد برادرش در بصره رفت، منصور نیز او را تعقیب کرده و به زندان انداخت، و تا آخر عمرش در آنجا بود، تا اینکه وفات نمود.

اما منصور باز هم احساس امنیت نمی کرد، و می خواست از دست ابو مسلم خراسانی رهایی پیدا کند، کسی که سهم زیادی در به قدرت رساندن عباسیان داشت، ولی خلیفه از قدرت روز افزون او در خراسان و بلاد فارس احساس خطر می کرد، و با وجود نمی توانست نفس راحتی بکشد.

منصور برای رهایی از ابو مسلم راه مکر و حیله را در پیش گرفت، و در سفری که او تنها و بدون دوستان و نزدیکانش نزد خلیفه آماده بود، در این هنگام از فرصت استفاده کرده، و بوسیله یکی از فرماندهانش او را به قتل رساند.

بعد از قتل ابومسلم خراسانی، شورش‌های زیادی از سوی فارس‌ها، به نشانه‌ی اعتراض به قتل ابو مسلم خراسانی شکل گرفت، اما خلیفه که از پس ابو مسلم بر آمده بود، خنثی کردن این شورشها برای او امری سهل و آسان بود، و توانست بر همه ی آنها غلبه کرده، و نابود سازد.

دومین شورشی که منصور با آن مواجه شد، به شورش علویان معروف بود که به رهبری محمد بن عبد الله بن حسن بن علی بن ابی طالب و برادرش ابراهیم هدایت می شد، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکی (نفس پاک) بود.

او و برادرش بر این ادعا بودند که به خلافت مستحق تر هستند تا ابو جعفر منصور. به همین خاطر از بیعت با خلیفه امتناع ورزیدند، همان طور که از بیعت با خلیفه اول ابو العباس سفاح خوداری کرده بودند.

منصور برای یافتن آنها تلاش بسیار کرد، و وقتی که والیان از پیدا کردن محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم عاجز ماندند، منصور مانند گذشته از حیله و مکر خود استفاده کرد، و دستور داد تا پدر این دو نفر و بعضی از آل بیتش را دستگیر کرده، و بدنوسیله آنها نیز خودشان را ظاهر ساختند.

آنها بعد از آشکار ساختن خود مردم را به سوی خود دعوت کردند، مردم مکه و مدینه به امامت نفس زکی اعتراف کرده و با او بیعت کردند، و او را امیر المؤمنین خطاب کردند، با آشکار شدن آنها، خلیفه ابو جعفر منصور لشکر بزرگی به رهبری عمویش عیسی بن موسی روانه مدینه منوره کرد و در 14 رمضان سال 145 هجری محمد بن عبدالله ملقب به نفس زکی را به قتل رساند؛ سپس توانست بر ابراهیم برادر نفس زکی که بر بصره و اهواز و فارس غلبه کرده بود، پیروز شود. ابو جعفر با از بین بردن شورشها و مخالفان خود توانست، هر چه بیشتر پایه های خلافت خود را استحکام بخشد.

ابو جعفر منصور مرد کوشش و عمل

تاریخ نویسان شهادت داده اند که او مرد عمل و تلاش و کوشش بوده، از منصب و قدرتش برای هوا و هوس و به دست آوردن مادیات استفاده نکرده، بلکه بر نفع رساندن به مردم حریص بود، و کارگزارانش را بر مبالغ بسیار کم محاسبه می کرد، تا جایی که مورخین او را متهم به بخل و حرص کردند، ولی هرگز چنیین نیست، بلکه مال بیت المال نزد او داری ارزش خاصی بود، و می بایست در مصارفی که مستحق بود مصرف کرده می‌شد.

منصور علاقه ی چندانی در توسعه ی مرزهای حکومت خود نداشت، بلکه بیشتر اهتمامش بر ارکان دولت و محافظت از آن بود، ولی مجبور شد با دولت بیزانس هنگامی که به سوی سرزمین‌های اسلامی حمله کرده بود، وارد جنگ شود، تا اینکه اوضاع دولت اسقرار یافته، و خود حکومت روم از منصور طلب صلح کرد، و در قبال این صلح، متحمل پرداخت سالیانه خراج به حکومت اسلامی شد.

علی رغم اینکه منصور با دشمنان و مخالفان خود بر خورد شدید و خشنی داشت، و مسیر رهایی و خلاص از دست آنها را می پیمود، ولی ملاقات با علمای زاهد را قبول می کرد و به آنها خوش آمد می گفت و انتقادات آنها را هر چند که شدید بود قبول می کرد؛ کتاب های تاریخ و ادب حکایت از دیدارهای سفیان ثوری، عمرو بن عبیید، ابن أبی ذئب و امام اوزاعی و غیره، با خلیفه ابو جعفر منصور دارند و از مناقشات و انتقادهای آنها در مقابل منصور سخن به میان آورده اند، و شاید بتوان گفت که انتقادهایی که در راستای اصلاح حکومت و جامعه می بود، نزد او قابل قبول بودند، و چون انتقاد علما برای اصلاح حکومت بوده، نه طمع در خلافت، منصور با سینه ی باز از آنها استقبال می کرد.

ولی در مقابل انتقادهایی که از آن بوی طمع در خلافت، به مشام می رسید، سخت برخورد کرده، و منتقدان را نیست و نابود می کرد.

ابو جعفر منصور و بنای بغداد

خلیفه ابو جعفر منصور بعد از بدست گرفتن امور، و خاموش کردن فتنه ها، هوای ساخت یک پایتخت جدید را در سر داشت، پایتختی که از شهرهای پر رفت و آمد مانند کوفه و بصره دور بوده، و هوای معتدل و مناسبی داشته باشد. او کنار ساحل دجله و فرات را گزینه ی مورد انتخاب خود قرار داد، و اولین سنگ بنای ساخت این شهر را، در سال 145 هجری با دست خود گذاشت، و تعداد زیادی از مهندسان و معماران و بنّاها را استخدام کرد.

با تلاش و کوشش فراوان در سال 149 هجری ساخت و ساز این شهر به پایان رسیده، و خلیفه همراه با دواوین و دستگاه های حکومتی به آنجا انتقال یافتند، خلیفه نام این شهر را به فال نیک گرفته و نامی از نام‌های بهشت را بر آن گذاشته و آن را "دار السلام" نامیدند.

منصور به ساخت همین شهر اکتفاء نکرد، بلکه در بخش غربی دجله شهر دیگری بنا کرد و آن را رصافه نامید، و آن را مقری برای فرزند و ولی عهدش، مهدی قرار داد، و در آن، مسجد و قصرهایی بنا کرد. طولی نکشید که این شهر مورد استقبال مردم واقع شد و تعداد سکان آن رو به افزایش گذاشت.

ساخت بیت الحکمة

از کارهای قابل ستایشی که در دوران منصور صورت گرفت، عنایتش به نشر علوم مختلف و اهتمام به علمای مسلمین است. او در راستای نشر علم، در قصر خود در بغداد بیت الحکمه را بنا کرد، و خودش مستقیما بر آن اشراف داشت، و آن را مرکزی برای ترجمه‌ی کتاب‌های اجنبی به لغت عربی قرار داد.

ابوجعفر برای توسعه‌ی علم و دانش به امپراطور روم نامه ای نوشت، و از او خواست تا کتب یونانیان در طب و هندسه و نجوم و غیره، را برای او ارسال کنند، تا مترجمان آنها را به زبان عربی باز گردانند.

فعالیت بیت الحکمه هم چنان در عهد مأمون ادامه یافته، و او دارایی و مال زیادی را برای پیشرفت بیشتر این مؤسسه انفاق کرد، و علمای ماهر و متمکن در علم لغت را برای ترجمه‌ی این کتب انتخاب کرد و برای نسخه برداری و تخزین کتاب ها عاملانی تعیین کرد.

بیت الحکمه هم چنان در بغداد پا بر جا بود تا اینکه مغولان در سال 656 هجری به این شهر حمله کرده، و آن را ویران ساختند.

تعیین ولایت عهد و وفات منصور

از حوادث مهم دیگری که در دوران منصور بوقوع پیوست، خلع پسر برادرش عیسی بن موسی از ولایت عهدی، و گرفتن بیعت برای پسر خود مهدی است.

با وجود اینکه رجال دولت در زمان خلافت ابو العباس بر بیعت عیسی بن موسی قسم خوردند، لذا این کار، برای منصور امری سهل و آسان نبود، اما او از وسایل ترغیب و ترهیب استفاده کرده، و او را مجبور ساخت تا در سال 147 هجری خود را خلع کرده، و با بیعت مهدی راضی شود. و عهد بر این شد که بعد از مهدی ولایت به عیسی بن موسی برسد.

منصور پس از اینکه برای فرزندش بیعت گرفت، او را وصیت کرد، تا برای راحتی و آسایش مردم تلاش کند، و عدل و تقرب الی الله را بین مردم انتشار دهد؛ و همچنین او را توصیه کرد تا در آبادانی زمین بکوشد، و خراج را تخفیف دهد.

نشر اسلام و احترام به اهل علم و جهاد فی سبیل الله از وصیتهای دیگر منصور به فرزندش بود. این وصایای او گویای سیاست رشید در ایام خلافت منصور می باشد.

منصور بعد 22 سال تلاش و کوشش، و محکم سازی پایه های حکومتی، سر انجام در شب شنبه، ماه ذو الحجه، در سال 158 هجری دار فانی را وداع گفت.

روایت شده که او برای ادای فرایض حج، عازم مکه شده بود، اما قبل از رسیدن به مکه در مسیر راه، اجلش فرا رسید، و در گذشت.

شناسنامه‌ی دومين خليفه عباسی

نام معروف

منصور

نام کامل

 عبدالله بن محمد بن علي بن عبد الله بن عباس

کنيه

أبو جعفر

ترتیب در خلافت

دوم

تاريخ تولد

95هـ

دوران خلافت به تاريخ هجری

 136-158هـ

دوران خلافت به تاريخ ميلادی

754 -775 م

تاريخ وفات

 158هـ

در شکل زیر نمونه‌ای از دینار عباسی را مشاهده می‌کنید که در دوران ابو جعفر منصور ضرب شده است.

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سايت عصر اسلام

 www.IslamAge.com


مصادر و مراجع

1- تاریخ الدولة العباسیة، تألیف محمد سهیل طقوس، دار النفائس، الطبعة الأولی، 1417هـ/1996م

2- سير أعلام النبلاء، تأليف شمس الدین الذهبي،تحقيق شعيب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، 1405هـ/1985م

3- العصر الذهبی للدولة العباسیة، تألیف محمد السید الوکیل، دار القلم بدمشق، الطبعة الأولی، 1418هـ/1998م

4- البدایة و النهایة - لابن کثیر.

5- الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر.

6- - سایت ويکيبيديا، الموسوعة الحرة، و سایت إسلام أون لاین . نت و سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة.

7- الدرة السنیة فی أخبار الدولة العباسیة، تألیف أبوبکر بن عبدالله بن أیبک الدواداری، بیروت 1413هـ/1992م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان