سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

6 مرداد 1403 20/01/1446 2024 Jul 27

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 7090271
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 4   تعداد بازدید: 7102 تاریخ اضافه: 2010-03-19

اسماعیلیه

تعریف:

اسماعیلیه فرقه ای است که خودرا به اسماعیل بن جعفر صادق منسوب میداند، در ظاهر طرفدار اهل بیت میباشد و حقیقتش نابود ساختن عقاید اسلامی است، فرقه های اسماعیلیه با گذشت زمان شاخه شاخه شد وادامه یافت، حتى تازمان ماهم وجود خویش را حفظ نموده اند.

تأسیس و افراد  برازنده:

أول: اسماعیلیهء قرامطه: ( بحث قرامطه را در همین کتاب مطالعه کنید)

این فرقه بعد از آنکه علم نافرمانی را در مقابل خود إمام  اسماعیلی برداشتند و اموال وی را غارت کردند،در شام و بحرین ظاهر گردیدند إمام شان از ترس آنها ، از سلمیهء سوریه به ماوراء النهر فرار نمود، و از جملهء افراد برازنده شان:

-عبد الله بن میمون قداح، وی در جنوب فارس، سال 260هـ ظاهر گردید.

 -الفرج بن عثمان قاشانی (ذکرویه)، در عراق ظاهر شد و به طرف  امام مستور دعوت مینمود.

-حمدان قرمط بن اشعث (  278هـ)، دعوت خودرا در نزدیک کوفه اشکار کرد.

-احمد بن قاسم که قافله های تجار و حجاج را غارت نمود.

-حسن بن بهرام (أبوسعید جنابی) که در بحرین ظاهر شد و مؤسس دولت قرامطه شناخته میشود.

-پسروی سلیمان بن حسـن  بن بهـرام (أبوطاهر) که سی سال پادشاهی نمود، و

در زمان وی حکومتش وسعت پیداکرد، و در سال 319هـ بر کعبه حمله کرد، حجرالأسود را دزدید، وتقریبا زیاده ازبیست سال حجر الأسود نزد وی باقی ماند.

-حسن اعصم (کر) ابن سلیمان، در سال 360هـ بالای دمشق سلطه یافت.

دوم : اسماعیلیهء فاطمیه:

-این همان حرکت اسماعیلیهء اصلی است که چندین مرحله را پشت سر گذاشته است:

1- مرحلهء اخفاء و پنهان بودن: این مرحله از زمان موت اسماعیل ( 143هـ) شروع میشود و تا ظهور عبد الله مهدی دوام میکند و به سبب پنهان بودن شان در نام های إمامان این دوره نیز اختلاف است.

2- ابتداء ظهور: ابتداء ظهور از دوران حسن بن حوشب داعی شروع میشود که وی دولت اسماعیلیه را در یمن سال 266هـ تأسیس نمود، فعالیتش به شمال افریقا هم رسید و بزرگان کتامه را از خود کرد، در پی وی رفیقش علی بن فضل ظهور نموده دعوای نبوت کرد و پیروان خود را گفت که دیگر نماز و روزه بالای شما نیست.

3- مرحلهء ظهور: این مرحله وقتی شروع میشود که عبید الله مهدی ظاهر شد، وی در سلمیهء سوریه مقیم بود، بعدا از آنجا به شمال افریقا گریخت و در آنجا با یاران و همکاران کتامهء خود پیوست و از آنان یاری خواست.

- عبید الله، داعی خود أبو عبد الله صنعانی شیعه و برادرش أبو عباس را گشت، آنهم بخـاطر تردد آنـدو در شخصیت عبید الله، زیرا آندو میگفتند که وی غیر آنست که در سلمیه دیده بودند.

- عبید الله اولین دولت اسماعیلیهء فاطمی را در مهدیه افریقا ( تونس) تأسیس کرد، و در سال 297هـ بالای رقاده سلطه یافت، بعد از وی فاطمی ها پیهم بر حکومت خود ادامه دادند که پادشاهان شان  قرار ذیل است:

* المنصور بالله (أبو طاهر اسماعیل)             334-341هـ.

* المعز لدین الله (أبو تمیم معد)                 341-365هـ

-در دور حکومت وی سال 358هـ مصر فتح شد، و در رمضان سال 362ه خود معز آنجا نقل مکان نمود.

* العزیز بالله ( أبو منصور نزار)               365-386هـ

* الحاکم بامر الله (أبو علی منصور)          386-411هـ.

* الظاهر (أبو الحسن علی)                    411-427هـ

* المستنصر بالله (أبو تمیم)                     427ه سال 487 وفات نمود.

-بعد از وفات وی اسماعیلیهء فاطمی به دو بخش تقسیم شد:

1-نزاریهء شرقیه.                            2-مستعلیهء غربیه.

-سبب پارچه شدن شان این بود که مستنصر وصیت کرد که بعد از وی نزار حکومت را به دست گیرد چون وی پسر بزرگش بود، ولی افضل بن بدر جمالی که وزیر بود، نزار را دور ساخت و امامت پسر خرد وی مستعلی را اعلان نمود، زیرا مستعلی خواهر زادهء وزیر بود، نزار را گرفتار نموده در زندان انداخت و دروازهء زندان را دیوار نمود و نزار در آنجا مرد.

-حکومت فاطمیهء مستعلیه بر مصر، حجاز و یمن، به کمک صلیحی ها ادامه یافت و امامان شان قرار ذیل اند:

* المستعلی (أبوالقاسم احمد)                487-495هـ.

* الآمر (أبو علی منصور)                  495-525هـ.

* الحافظ ( أبو المیمون عبد المجید)          525-544هـ.

* الفائز ( أبو القاسم عیسى)               544-549هـ.

* العاضد (أبومحمد عبد الله )               549-555هـ.

-زوال دولت شان توسط صلاح الدین ایوبی شد.

سوم: اسماعیلیهء حشاشین : ایشان همانا اسماعیلیهء نزاریه هستند که در شام، فارس و بلاد شرق جایگزین بودند، در زمان حرمان نزار شخصی ازفارس بنام (حسن بن صباح) نزد إمام مستنصر به مصر آمده بود، چون وی حادثهء پارچه شدن را مشاهده نمود به سوی بلاد فارس بازگشت کرد و دعوت را به سوی إمام مستور ( پنهان) شروع نمود، وی سال 483هـ بالای قلعهء الموت سلطه یافت و در آنجا دولت اسماعیلیهء نزاریهء شرقی را تأسیس کرد، همین گروه اند که به اسم الحشاشین [چرسی ها] مشهور شدند (زیرا چرس [حشیش) زیاد می نوشیدند)، وی فدائیانی را به مصر فرستاد تا الآمر بن مستعلی را به قتـل برسـانند، وی خیلی شخـص تشـنه بـه خون بود، حـتى دو پسر خود

 را  نیز قتل نموده بود، و سال 528هـ بدون اینکه پسری از خود بجا بگذارد درگذشت.

-دعوتگران حشاشین اینها اند:

* حسن بن صباح، وفات سال                       1124م

* کیا بزرگ آمید وفات سال                        1138م

* محمد پسر کیا بزرک آمید وفات سال              1162م

* حسن ثانی بن محمد وفات سال                    1166م

* محمد ثانی بن حسن ثانی وفات سال               121.م

* حسن ثالث بن محمد ثانی وفات سال              1221م

* محمد ثالث بن حسن ثالث وفات سال             1255م

* رکن الدین خورشاه از سال 1255م تا پایان دولت شان و سقوط قلعه شان توسط لشکر هلاکو مغلولی که وی رکن الدین خورشاه را به قتل رسانید و افرادش هر طرف پراگنده شد، و تا این زمان هم       پیروان دارند.

  چهارم: اسماعیلیهء شام:

 -ایشان نیز اسماعیلیهء نزاریه هستند که در طی دوره های دور و دراز بر عقیدهء خود باقی اند، و بر آن عقیده  در قلعه ها و حصارهای خود آشکارا زندگی مینمایند، مگر آنان باوجود اینکه در گذشته ها نقش بارزی داشتند حالا به حیث یک فرقه دینی اند که از خود دولتی و حکومتی ندارند، و فعلا هم در سلمیه، قدموس، مصیاف، بانیاس، الخوابی و الکهف وجود دارند.

-از جملهء شخصیات شان ( راشد الدین سنان) ملقب به شیخ الجبل است، وی در کار های خود مشـابه حسـن بن صـباح میباشد، و مؤسس مذهب سنانیه است

که علاوه بر  عقاید اسماعیلیه به تناسخ نیز عقیده دارند.

پنجم: اسماعیلیهء بهره:

-ایشان اسماعیلیهء مستعلیه اند ، به إمام مستعلی قائل اند، بعد از وی به الآمر و بعد از وی به پسرش طیب قائل اند، از همین جهت آنان را طیبیه هم میگویند، ایشان در هند و یمن زندگی میکنند، آنان سیاست را ترک نموده به تجارت پرداختند و به هند رسیدند، هندوهایى که مسلمان میشدند نیز با ایشان می پیوستند بعدا مشهور به «بهره» شدند ، بهره لفظ هندی قدیم است که مفهوم تاجر را افاده میکند.

-إمام طیب در525هـ  پنهان ومستور گردید و امامان مستور نیز از نسل وی میباشند، که تاحال ما از زندگی آنان هیچ چیزی نمیدانیم حتى نام های شان هم غیر معروف است، و حتى علماء بهره هم آنان را نمی شناسند.

 بهره هم به دو بخش تقسیم شد:

1-بهرهء داوودیه: که منسوب به قطب شاه داوود داعی است، ایشان از قرن دهم هجری به اینطرف در هند و پاکستان اقامت دارند و داعی شان در بمبئی میباشد.

2-بهرهء سلیمانیه: که منسوب به سوی داعی شان سلیمان بن حسن، میباشند، ومزکر ایشان تا امروز در یمن میباشد.

ششم: اسماعیلیهء آغاخانی:

-این قرقه در ثلث اول قرن نوزدهـم میـلادی در ایران ظهور نمود، و داعیان شان قرار ذیل اند:

1-(حسـن علی شاه ) وی آغـاخان اول میباشـد، انگلیـس وی را در رهبری

کودتایى گماشت که آن بهانه برای مداخلهء شان باشد، بناء وی دعوت به سوی اسماعیلیهء نزاریه را شروع نمود، از ایران به افغانستان تبعید گردید و از آنجاهم به بمبئ تبعید گردید، لقب ( آغاخان) را هم انگلیس برایش اعطا نموده است، سال 1881م درگذشت.

2- ( آغاعلی شاه) وی آغاخان دوم میباشد : 1881-1885م.

3-بعد از وی پسرش ( محمد حسینی ) میاید که وی آغاخان سوم است 1885-1957م، وی اقامت در اروپا را ترجیح میداد، و در اطراف و اکناف دنیا گشته بود، وقتى می مرد خلافت را به نوادهء خود ( کریم) وصیت کرد و این وصیتش مخالف قانون اسماعیلیه بود زیرا آنان به پسر بزرگ وصیت میکردند،

4-( کریم) وی آغاخان چهارم میباشد، که از سال  1957م تا امروز در مقام خود باقی است، دروس خویش را  در یکی از دانشگاه های امریکا خوانده است.

هفتم اسماعیلیهء واقفه:

-این گروه فرقه ای از اسماعیلیه است که بر امامت محمد بن اسماعیل که اولین امامان مستور است، توقف نموده اند و قول به بازگشتش کرده اند، [یعنی بعد از وی دیگر امامی را نمی پذیرند و میگویند: امام همان محمد بن اسماعیل است].

 افکار و معتقدات:

-ضرورت به وجود امـام معـصوم منصوص علـیه [امام قبلی وی را صریحا تعیین

 نموده باشد] که از نسل محمد بن اسماعیل باشد، به شرط  اینکه پسر بزرگ امام قبلی باشد، مگر ازین قاعده چندین بار تخلف صورت گرفته است.

-عصمت نزد آنان در عدم ارتکاب معاصی و کناه نیست بلکه معاصی و کناهان را طوری تأویل میکنند که مناسب به عقاید شان باشد.

-کسیکه  امام زمان خود را نمی شناسد و از وی بیعتی در گردن خود نمی داشته باشد، موت وی موت جاهلیت است [یعنی مثل یک فرد کافر و جاهل از دنیا رفته است].

-به امام خود صفاتی را نسبت میدهند که وی را بالا برده مشابه  به پروردگار میسازند، وی را دانای علم باطن میدانند و پنجم حصهء کسب خود را به وی اعطا مینمایند.

-معتقد به تقیه و پنهان کاری اند، و آن را در اوقات خطرناک تطبیق میکنند .

-امام محور دعوت اسماعیلیه است و عقیده شان هم در محور شخصیت امام می چرخد .

-زمین خالی از امام نمی باشد : یا ظاهر و مکشوف میباشد و یا باطن ومستور ، اگر امام ظاهر بود جائز است که حجتش مستور باشد ، ولی اگر امام مستور بود ضرور است که حجتش و داعیانش ظاهر باشند .

-قائل به تناسخ اند، ومیگویند : امام وارث همه امامان سابقه است .

-صفات خداوند را منکر اند، زیرا خداوند عزوجل در نظر شان از دسترس عقل بالا است، بنابرآن میگویند: وی نه موجود است ونه غیر موجود، نه عالم است نه جاهل، نه قادر است نه عاجز، ایشان نه به اثبات مطلق، قائل اند و نه به نفی مطلق بنابرین خداوند عزوجل در نظر شان  پروردگار دو متقابل، خالق دو متخاصم و حاکم بین دو متضاد است، نه قدیم است، نه حادث، قدیم امرش و کلماتش، و حادث خلق وایجادش است.

از معتقدات بهره :

* در مساجد دیگر مسلمانان نماز نمی گزارند.

* در ظاهر عقاید شان مشابه عقاید دیگر فرقه های معتدل اسلامی است، اما باطن شان چیز دیگری است، آنان نماز می خوانند اما نماز شان برای امام اسماعیلی مستور است که از اولادهء طیب بن آمر میباشد.

* مثل دیگر مسلمانان به مکه حج میروند، ولی میگویند: کعبه رمزی از امام است.

- شعار حشاشین اینست ( هیچ حقیقتی وجود ندارد و کل چیز مباح است) کارشان ترورهای منظم و پناه بردن به قلعه ها و حصار های مستحکم بود.

- امام غزالی در بارهء آنان میگوید: چیزی که از آنان نقل شده اباحت مطلق، دور ساختن حجاب، مباح و حلال دانستن چیزهای ناجائز و انکار شریعت ها است، مگر آنان همهء شان، و قتی این امور برای شان نسبت داده شود از آن انکار می ورزند [یعنی میگویند: ما برین عقیده نیستم].

- معتقدند که خداوند  مستقیما عالم را نیافریده، بلکه از طریق عقل کلی و به توسط وی آفریده است وعقل کلی محل همهء صفات خداوند میباشد و آن را حجاب می نامند و میگویند: عقل کلی در انسانی حلول نموده و داخل شده که آن انسان همان پیامبر است، همچنین در امامان مستور که خلیفهء  پیامبراند حلول نموده است، محمد ناطق وعلی اساس است که تفسیر میکند.

ریشه های فکری و اعتقادی:

-مذهب ایشان در عراق نشأت نمود، بعدا از آنجا به فارس،خراسان، و ماوراء النهر مثل هند و ترکستان فرار نمودند،بنابرین در مذهب شان عقاید و آراء قدیم فارس و عقاید هندی خلط گردید، همچنان با آنان افراد منحرف و هواپرست یکجا شد که این خود سبب ازدیاد انحراف و گمراهی شان گردید.

- با برا همهء هند، فلسفی های اشراقی، بودائی ها، بقایای کلدانی ها، و فارسی های [قدیم] یکجا شدند و از آنان عقاید و افکاری را در مورد روحانیات، ستاره ها و علم نجوم أخذ نمودند، و در اندازهء أخذ این خرافات از ایشان با هم متفاوت اند، پنهانی وسری بودن شان همچنان در خرافات و انحرافات شان افزود.

- بعضی از ایشان ( مثل قرامطه) مذهب مزدک و زردشت را در مورد اباحت و اشتراکی بودن پذیرفته اند.

-عقاید شان از قرآن و سنت أخذ نشده، بلکه فلسفه ها  و عقایدی در مذهب شان جای گرفته که آنان را از اسلام خارج کرده است.

انتشار و جاهای نفوذ:

-سرزمینی که بر آن اسماعیلی ها سیطره و تسلط داشتند نظر به تغییر اوضاع و گردش احوال، در طول و عرض خود، در مدت زمان طویلی،از هم مختلف بوده است، نفوذ آنان همهء عالم اسلامی را دربر میـگیرد، اما به تشکیلات مختلـف که

در هروقت و زمان از هم تفاوت میکند:

* قرامطه بر الجزیره، بلاد شام، عراق و ماوراء النهر سلطه داشتند.

* فاطمی ها دولتی پایه گذاری کردند که امتدادش از محیط اطلس و شمال افریقا بود، و مصر و شام را نیز قبضه نمودند، مردم عراق نیز به مذهب شان گردن نهادند و در سال 54.هـ بنام آنان بر منابر بغداد خطبه خوانده میشد، لیکن دولت شان به دست  صلاح الدین ایوبی سرنگون گردید.

* آغاخانی ها در نیروبی، دار السلام، زنجبار، مدغشقر ، کنغو، بلجیکی، هند، پاکستان و سوریه سکونت دارند، و مرکز رهبری عمومی شان شهر کراچی است.

* بهره در یمن و هند و سواحل نزدیک به این دو منطقه زندگی اختیار نموده اند.

* اسماعیلیهء شام  چند قلعه و حصاری را در طول و عرض شهرها تصرف نموده اند که تا این زمان هم بقایایى از آنان در سلمیه، خوابی، قدموس، مصیاف، بانیاس و الکهف موجود است.

* حشاشین در ایران پراگنده شدند، و قلعه الموت را در جنوب بحر قزوین تصرف نمودند، سلطنت شان وسعت پیدا کرد، اقلیم بزرگی را در میان دولت عباسی سنی مذهب، به خود اختصاص دادند، قلعه ها و حصارها را پیهم تصرف میکردند تاکه به بانیاس، حلب و موصل رسیدند، و یکی از آنان در زمان صلیبی ها قضاء دمشق را به عهده گرفت، بالآخره سلطنت شان را هلاکو مغلى برچید.

مراجع :

1-تاریخ المذاهب الإسلامیة                 محمد أبوزهره.

    الجزء الأول                             

2-اسلام بلا مذاهب                          د. مصطفى شکعه.

3-طائفة الإسماعیلیه، تاریخها،               د. محمد کامل حسین –مکـتبة النهضـة المصـریة

     نظمها، عقائدها                           1959م.

4-دائره المعارف الإسلامیه                   مادة الإسماعیلیة.

5-الملل و النحل                               محمد عبد کریم الشهرستان- طبع دوم –دار المعرفة.

6-المؤامرة على الإسلام                       انور جندی.

7-تاریخ الجمعیات السریة                   محمد عبدالله عنان.

    و الحرکات الهدامة.

8-اصول الإسماعیلیة  و الفاطمیة            لبرنارد لویس.

    و القرامطة

9-کشف اسرار  الباطنیة و                  محمد بن مالک الیمان الحمادی.

    اخبار القرامطة                                  

1.-فضایح الباطنیة                           إمام أبوحامد غزالی.

منبع:

موسوعه آسا ندر بيان فرقه ها و گروهها، نويسنده : دکتر حماد الجهني، مترجم : محمد طاهر (عطائي) ناشر: مركز الثقافة الإسلامية " بخارى".

 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان